اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...
1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 5.00 (10 رای)

 

به گزارش بخش سینمایی آکادمی هنر فيلم «اضافه‌هاي دوست داشتني» با نويسندگي و كارگرداني علي ميانجي به بخش فيلم كوتاه جشنواره‌ي سينمايي كن راه يافته است. گفتنی است که داستان این فیلم در مورد معضلات سقط جنين در ايران است.قرار است که تا در بخش خارج از مسابقه‌ي این بخش از جشنواره‌ي كن به روی پرده برود.

تصويرداري اين فيلم كوتاه را حسين باغبان انجام داده و عوامل ديگر آن بدين قرار هستند؛ تدوین: هومن حسنی، بازيگران: ابراهيم عزيزى، بهاره رياحى، بهتاش ساكنين، نوشين تهرانى و مهديه نساج 

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 5.00 (2 رای)

 

نخستين بار در مقابل روايت ِ انقلابي ِ كاراوادجو از داستان قرباني شدن اسحاق ايستاده و در آن نظاره كرده‌اند. در اين روايت بديع از يك اسطوره‌ي مشهور يهودي- مسيحي، ديگر نشاني از آن ايثارگري ِ قهرمانانه مشاهده نمي‌شود. اسحاق خردسالي است هراسيده و ابراهيم نيز دژم‌خويي خشمگين با سگرمه‌هاي در هم فرو رفته. در چهره‌ي ملك مقرب نيز حتي نشان هراس از ابراهيم ِ قصي‌القلب مشاهده مي‌شود. از قرار وي غمخوارتر از ابراهيم براي اسحاق دردكشيده است. راز بداعت كاراوادجو در همين است: بنيان‌فكني از يك انگاره‌ي جزمي ِ مسيحي و قداست‌زدايي از ايمان. بد نيست در اين مساله نيز تاملي كنيد كه بيش از دو قرن پس از كاراوادجو، كيركگور متأله دانماركي همچنان ابراهيم را قهرمان ايمان مي‌دانست. به راستي روايت كاراوادجو از قرباني شدن اسحاق، روايتي است نابهنگام.

 

در سنت يوناني ِ پيشامسيحي نيز ايفيژني وضعيتي چونان اسحاق دارد. وي را براي دفع خشم الهه آرتميس قرباني مي‌كنند. در روايت آيسخولوس او علي‌رغم فريبي كه از پدر جاه‌طلب و گستاخ خود مي‌خورد، آماده است كه قهرمانانه براي هلاس قرباني شود. لكن در روايت اوريپيدس كه در عصيان‌گري شباهتي بي‌مثال به كاراوادجو دارد، او يك قرباني معصوم و بي‌گناه است. اوريپدس نيز چونان كاراوادجو براي قداست‌زدايي از يك انگاره‌ي جزمي ِ ايماني قيام مي‌كند. انگاره‌اي كه بر آن است تا خشونتي رقت‌انگيز و مذبوحانه را در پس تأويلي الهياتي مستور سازد و چه چيز مذبوحانه‌تر از توجيه خشونت به واسطه‌ي ايمان.

 

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 4.50 (1 رای)

 

 

به گزارش بخش تجسمی آکادمی هنر و به نقل از سرویس خبری ای‌اف‌پی، یک گروه ماسک‌دار مسئولیت تخریب مجسمه‌های باقی‌مانده از زمان شوروی سابق را در شهر خارکف؛ دومین شهر بزرگ اکراین را برعهده گرفته‌اند.


این گروه ضد روس که خود را «ما خود همه چیز داریم» می‌نامد چندی قبل با انتشار کلیپی ویدئویی از عملیات خود در فضای مجازی رسماً اعلام موجودیت کرده است. این ویدئو چند فرد ماسک‌زده را نشان می‌دهد که در حال تخریب کردن مجسمه‌ی یادبود «نیکلای رودنف» شطرنج‌باز معروف اکراینی-ازبکستانی و انقلابی معروف را نشان می‌دهد. این مجسمه اثری است عظیم از هنرمند شوروی سابق؛ ویکتور وُلوویک.


این تخریب درست دو روز بعد از تصویب قانونی بحث برانگیز در پارلمان اوکراین مبنی بر ممنوعیت نمایش نمادهای کمونیستی و حزب نازی، صورت گرفت.


بر طبق نظر آندری بیچنکوی جامعه‌شناس احساسات ضد روسی مردم اوکراین بعد از تهاجم اخیر این کشور به خاک اوکراین به شدت برانگیخته شده است. حالتی که تمایلات مخرب گروهک کذا را درجهت نابود کردن باقی‌مانده‌های هنر دوره‌ی کمونیستی را توجیه می‌نماید.
گفتنی است دختر وُلوویک؛ نینا سُبولُوا از دولت اوکراین خواسته است که تا بقایای اثر تخریب‌شده‌ی پدرش را لااقل به همراه بقیه‌ی آثار کمونیستی در جایی امن نگاه‌داری کند. «مجسمه‌ای که ویران شد، یک اثر هنری بود نه چیز دیگر». این را نینا با ارجاع به مجسمه‌ی پدرش، به ای‌اف‌پی می‌گوید.


چند روز بعد از پخش شدن ویدئو و درج خبر برخی از هنرمندان و روشنفکران اوکراینی با انتشار بیانیه‌ای این اقدام گروهک خودسر را مصداقی از توحش و وندالیسم خواندند. آن‌ها همچنین در این بیانیه دولت اوکراین را متهم کردند که با تصویب چنین قانونی سعی دارد که تا تاریخ این کشور را دوباره بازنویسی کند. به زعم امضا کنندگان این بیانیه این اقدام دولت و پارلمان اوکراین نتیجه‌ای جز تحریکات مخرب ناسیونالیستی در پی نخواهد داشت.

 

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 4.75 (2 رای)

 

«پاییز» را قرار است در یک بعد از ظهر بهاری در تالار شمس ببینم. راه می‌افتم تا به تجریش برسم. سوار تاکسی‌های اقدسیه می‌شوم و بعدتر هم پیاده مسیر را گز می‌کنم. گوشی را نگاه می‌کنم: «حاج عبدالله طی بیانیه‌ای نام شرکت پشمک سازی خود را به مش عبدالله تغییر داد». چند هفته‌ای هست که به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده تعرض شده. «یارو دوستشُ می‌بینه کچل کرده. میگه به به مکه بودی؟ زیارت قبول. میگه: نه به جان بچه‌م. دزدی کردم زندان بودم». بعد از چند کوچه می‌رسم به مقصد. ساعتی بعد خروار خروار تماشاگر کنارم قهقهه می‌زنند و من قلمم را بر دفتر کوچکم می‌زنم و بعد برعکسش می‌کنم و دوباره می‌زنم و بعد برعکسش می‌کنم و دوباره می‌زنم و بعد برعکسش می‌کنم و دوباره می‌زنم. نگاه می‌کنم به لب‌های گشادشان و صورت‌های شکفته‌شان و فکر می‌کنم خب مشکل از من است حتماً. من نمی‌فهمم شاید. نمی‌فهمم کی باید بخندم و کی باید بغض کنم. گفتم بغض و از ذهنم گذشت که هیچ بغضی، بغض‌تر از بغض بر جماعت فکاهی نیست. نیست و به خدا نیست. نمی‌دانید چه تنهاییِ غریبی است وقتی یک سالن به طنازی یک بازیگر می‌خندند و تو در فکر این هستی که این بازیگر چه زجری می‌کشد وقتی خودش هم بداند خوشمزگی‌هایش چقدر پرت است. کاش نداند. باور کنید آرزو می‌کنم که نداند و زجر نکشد. من از این بالا و از این صندلی که نشسته‌ام با یک لحظه تصور کردن خودم جای او، در محاصره‌ی این قاه قاه‌های بی‌هویت بغض می‌کنم تا چه رسد که واقعاً جای او باشم. می‌گویند تحلیل و نقد. شوخی نکنید. شما را به خدا شوخی نکنید. من چه چیزی را تحلیل کنم؟ یک تیپِ اخته و بی‌کنش و ابله را که قرار است نشان دهنده‌ی رزمنده‌ی جنگ باشد؟ یا یک تیپِ لمپنِ لاله زاری که قرار است شخصیتِ رو به روی او باشد؟ یا یک تیپِ شوخ و شنگ دخترانه که باید نقش خواهرِ کوچولو و دوست داشتنی ماجرا را بازی کند؟ دوستان خیال کرده‌اند در لاله‌زارِ شصت سال پیش قرار دارند  که یک درامِ کاملاً بی سر و ته را روی صحنه ببرند و یک تیپِ لمپن را هم بیاندازند وسط ماجرا که او هی بگوید و تماشاگر هی بخندد و هی بگوید و هی بخندد و آخر سر هم یک روبانِ اخلاقی ببندند دور این کیک وا رفته‌ی تاریخ مصرف گذشته‌ی کریه منظر و مسیح وار تماشاگران را به شادی و شادمانی و خنده و لبخند تطهیر کنند و بفرستند خانه. دوستان کاملاً درست خیال کرده‌اند. واقعاً درست خیال کرده‌اند که سالن تئاتر در فضای شصت سال پیش قرار دارد. شما به برخی از دیالوگ‌های این نمایش عنایت بفرمایید:


-در قزوین یک انتشاراتی دیوان خسرو و فرهاد را چاپ کرده...


یوهاهاهاهاها... وای دلم. مادرخوانده سیگارِ مور می‌کشد پسر به او می‌گوید:


-نکنه کافی شاپم می‌ری و دور دورم می‌کنی؟ داف شاخ شدی برا خودت...

 

 

یوهاهاهاهاها... خدا خفه‌تان نکند. در لهجه‌ی ترکی به من راستش را بگو می‌شود از من راستش را بگو... اوه اوه... موش نخورد یک وقت شما را. یک خان دایی هم هست که وقت و بی وقت به ترکی داد می‌زند، به ترکی فحش می‌دهد، فاتحه را ناقص می‌خواند، دوست دارد صغری بند اندازِ محل را ببیند... خب تا حالا هم نخندیده باشید با این یکی دیگر منفجر می‌شوید. نه اینکه این سیاه‌بازی‌ها تحلیل نداشته باشد؛ دارد: دُکان بدی نیستند. «مردم» می‌آیند، «مردم» پول می‌دهند، «مردم» می‌خندند و ما هم خوشحال می‌شویم که به تئاتر پول تزریق می‌شود اما هیچ وقت هم نمی‌فهمیم که این پول به کجای تئاتر تزریق می‌شود. نوش جانِ همان جای تئاتر که اینقدر «مردمـ»ی ا‌ست.


شب که در حال برگشت هستم برای چندمین بار تصویر محمدعلی موحد را روی جلد یک مجله می‌بینم؛ عبا بر دوش با دستانی روشن تکیه داده به یک عصا. به چاشنیِ این تیتر: نگرانِ ایران هستم. مغز می‌خواهد از جا در بیاید از باری که این حرف دارد. صداقتی در چهره‌ی این پیرمرد و در همین یک جمله وجود دارد که می‌خواهی اشک بریزی. راه بروی. غصه بخوری. مگر مریضی؟ مگر دیوانه‌ای؟ دنیا دو روز بیشتر نیست. بخند تا دنیا به رویت بخندد. بلند شو وسایلت را بردار و برو اقدسیه و برو تالار شمس و بنشین و 80 دقیقه هار هار بخند و عشق کن. باور کنید همه در این سالن در حال خنده‌اند. وقتی داشتم بیرون می‌آمدم،خودم صدای چند تماشاگر را شنیدم که با تکرار تکه‌های کار دوباره می‌خندیدند و می‌گفتند وای چقدر خندیدیم. و راستی تا یادم نرفته: در این کار ارزش‌های دفاع مقدس هم در نظر گرفته شده. حالا اینکه به چه صورت و چطور بماند. ولی کار ارزشی-خنده‌ایِ خیلی خوبی از آب در آمده. هم طنز است و هم ارزش.


می‌دانم. تمام این نوشته مسخره بود. هم حرف زدنم از آن جوک‌های وایبری گوشی و هم تصویر موحدِ پیر. ملغمه بود. در هم بود. بی‌مقصد بود. حرف مقصد دار درباره‌ی پاییز می‌خواهید؟ من خالی‌ هستم. حرفی اگر مانده از همان شصت سال پیش است. از کمی آن سو تر از لاله‌زار... و هیچکس دیگر به هیچ چیز نیندیشید، در غارهای تنهائی بیهودگی به دنیا آمد، خون بوی بنگ و افیون می‌داد، زنهای باردار، نوزادهای بی سر زائیدند، و گاهواره ها از شرم، به گورها پناه آوردند، چه روزگار تلخ و سیاهی، نان، نیروی شگفت رسالت را، مغلوب کرده بود، پیغمبران گرسنه و مفلوک، از وعده‌گاه‌های الهی گریختند، و بره‌های گمشده‌ی عیسی، دیگر صدای هی هی، چوپانی را، در بهت دشت‌ها نشنیدند، در دیدگان آینه‌ها گوئی حرکات و رنگ‌ها و تصاویر وارونه منعکس می‌گشت، و بر فراز سر دلقکان پستو، چهره‌ی وقیح فواحش یک هاله‌ی مقدس نورانی مانند چتر مشتعلی می‌سوخت، مرداب‌های الکل، با آن بخارهای گس مسموم، انبوه بي‌تحرک روشنفکران را، به ژرفای خويش کشيدند، و موش‌های موذی، اوراق زرنگار کتب را، در گنجه‌های کهنه جويدند، خورشيد مرده بود، خورشيد مرده بود، و فردا، در ذهن کودکان، مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت، آنها غرابت اين لفظ کهنه را، در مشق‌های خود، با لکه‌ی درشت سياهي تصوير مي‌نمودند [. . .]

و مردم،
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
با ارتباط یا بی ارتباط، این آخرین بند حرفم بود.

 

1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 5.00 (1 رای)

 

 

به گزارش بخش سینمایی آکادمی هنر و به نقل از ورایتی، ادی ردمین که امسال به خاطر بازی در نقش استیون هاوکینگ در فیلم «تئوری همه چیز» توانست جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد، گزینه‌ی اول کمپانی برادران وارنر برای ایفای نقش در مجموعه‌ی جدیدی است که این کمپانی می‌خواهد در ادامه‌ی دنیای هری پاتر بسازد.

ادامه مطلب «ادی ردمین»؛ از دختر دانمارکی تا هری پاتر!
1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 5.00 (3 رای)

فیلم رد کارپت

مقدمه

«ردکارپت» فیلمی به کارگردانی رضا عطاران است. این فیلم که محصول سال 1392 بوده، ماجرای شخصیتی به نام رضا یکی از اهالی سینما و تئاتر است که بواسطه‌ی علاقه و شیفتگی به سینمای غرب و شخصیت‌های سینمایی غربی عازم سفر به فرانسه و حضور در جشنواره فیلم کن 2013 می‌شود و در این سیر حوادثی برای وی رخ می‌دهد. مقاله‌ی پیش رو با خوانشی جامعه‌شناختی از این فیلم و با تاکید و ابتناء بر مفهوم هویت و ابعاد آن سامان داده خواهد شد. با تکیه بر این مبانی، در این مقاله در پی پاسخ بدین سوالیم که سوژه‌ی محوری فیلم به لحاظ هویتی به چه سان بازنمایی شده است و در چه وضعیتی قرار دارد. به بیان دیگر در این متن می‌خواهیم بازنمایی هویت ایرانی و غربی و تزاحم آن دو را در شخصیت محوری فیلم و مجموعه‌ی رخدادها و کنش‌های داستان دنبال و آشکار نماییم. بنابراین در آغاز اشارتی نظری بر مفهوم هویت و هویت ملی داشته و آنگاه فیلم و مضامین مندرج در آن را از افق ذکر شده و با به کارگیری مفاهیم مورد اشاره، تحلیل خواهیم ساخت.

ادامه مطلب ایده‌ی پرچم؛ تحلیل جامعه‌شناسانه‌ی فیلم «رد کارپت» با تاکید بر مفهوم هویت ملی
1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 4.69 (8 رای)

نمایش کامنت

 

نمایش «کامنت» که این روزها در سالن استاد سمندریان خانه‌ی هنرمندان در حال اجراست، اثری‌ است متفاوت در مقایسه با خیل آثار کم عمق این روزهای تئاتر که لااقل می‌تواند مخاطب را از انتخاب‌اش راضی سازد. گروه اجرایی این اثر با عنوان گروه تئاتر تازه عضو حلقه‌ی تئاتر دانشگاهی ایران هستند و در واقع این اثر را می‌توان ثمره‌ی یک سواد آکادمیک و متعلق به نسلی جوان و محصل تئاتر دانست. همین امر هم هست که توانسته دست‌آخر تجربه‌هایی بدیع را یک‌جا گرد هم آورد و این اثر را به مجموعه‌ای از ایده‌های فکرشده از متن تا اجرا و همچنین جزییات طراحی لباس و دکور تبدیل کند.

ادامه مطلب نگاهی به نمایش «کامنت»
1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 رتبه 5.00 (1 رای)

 

به گزارش بخش تجسمی آکادمی هنر و به نقل گاردین، هنرمند مشهور ژاپنی دنیای مد و نقاشی؛ یایوئی کوساما بر طبق یک نظرسنجی از بازدیدکنندگان دائمی موزه‌های بریتانیا، محبوب‌ترین و پرمخاطب‌ترین هنرمند تجسمی سال 2014 معرفی شده است. در کنار اظهار شگفتی‌ از مواجهه با این حقیقت که بزرگ‌ترین هنرمند حال حاضر جهان بالواقع یک زن است، نمی‌توان که منکر افزایش چشم‌گیر محبوبیت کوساما در سالیان اخیر در میان خیل بازدیدکنندگان نمایشگاه‌های هنری در سراسر جهان شد.

ادامه مطلب یایوئی کوساما؛ محبوب‌ترین هنرمند حال حاضر جهان

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما