لحنی چندپاره / نگاهی به فصل جادوگری Season of the Witch
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-01-06 03:26
دومنیک سنا کارگردان فیلم سرقت در 60 ثانیه پس از چند سال دوری از جریان اصلی هالیوود قصد بازگشت به این فضا را در همکاری مشترکی دیگر با نیکولاس کیج در فصل جادوگری Season of the Witch داشت، اما این جریان به راحتی او و فیلمش را پس زد.
فیلم با ایدهای مناسب کار را آغاز میکند. فصل جادوگری کلیساها به عنوان اداره کننده جوامع سدههای میانی میلادی را به چالش می کشد. ابتدا در قرن 13 میلادی کشته شدن تنی چند از زنان به دست کشیشی بدون هیچ دلیلی هستیم. در سدههای میانی کلیسا قدرت را در دست داشت و تا زمانی که کلیسا پادشاه را تأیید نمیکرد حکومت او مشروعیت نداشت. خطاهای مختلف کلیساها و افرادی که با نام خداوند به هر سوءرفتاری سر میزدند در اعصار مختلف وجود داشته و هنوز هم شاهد اخبار اعمال نامشروعی هستیم که در لوای کلیسا انجام میشود.
پس از اعدام بیگناهان توسط کشیش حرف از کتاب سلیمان به میان میآید که در ادامه به آن خواهم پرداخت. در سکانس بعدی شاهد جنگ صلیبیون در قرن بعدی هستیم. یکی از وحشیانهترین جنگهایی که در تاریخ بشر به دلیل نژادپرستی رخ داد. جنگی که هر کس به مسیح ایمان نداشت را راهی دیار باقی میکرد. پیامی که فیلم در ابتدا دارد حکایت از نامشروع بودن اعمال کلیساها در طی قرون مختلف دارد نه یک مورد یا برهه خاص.
در جنگ صلیبیونی که در فصل جادوگری شاهد آن هستیم کشیشی در مقام سپهسالاری سربازان را به جهاد به نام خدا دعوت میکند و پاداشی که بر این جهاد نوید میدهد، بطریهای شراب و زنانی است که انتظارشان را میکشند! پس از یک پیروزی شاهد حضور سربازان با بطریهای شراب و زنان مختلف در اطرافشان هستیم. فیلم با زبانی تند و کنایهآمیز سخن از نامشروعی اعمال کلیسا دارد. دو تن از شوالیهها به نامهای بهمن (نیکولاس کیج) و فلسن (ران پرلمن) در یکی از فتوحات، متوجه کشتار بیدلیل زنان و بچهها میشوند و راهشان را جدا میکنند. داستان و مضمون فیلم به یکباره از این جا به بعد دگرگون میشود و یکپارچگی خود را از دست میدهد.
بهمن و فلسن به شهری میروند و آنها را به دلیل خیانت زندانی میکنند. برای آزادی شرطی پیش پایشان مینهند که دختری که مشکوک به جادوگری و حضور بلای طاعون میدانند را به شهری دیگر برای مجازات ببرند. با اینکه همچنان برخی مضامین ابتدایی فیلم در سکانسهای بعدی دیده میشود اما حوادث بر اثر روند علی معلولی خلق و دراماتیزه نشدهاند. در مورد بهمن و فلسن در ابتدا هیچ شخصیتپردازی نمیشود و تنها میدانیم هر یک در کشتن به دنبال ربودن گوی سبقت از دیگری است. چه میشود که هر دو به یکباره متنبه میشوند؟! کشتن یک زن! بهمن با کشتن یک زن در یک آن متنبه میشود و از همه عجیبتر، فلسن هم پشت به پشت او میایستد و قوانین کلیسا را مسخره قلمداد میکنند. آن طور که تاریخ روایت میکند کلیسا در آن زمان چنین رفتاری را از پادشاهان هم برنتابیده است. چطور دو شوالیه جلوی سپهسالار میایستند و به سپاه پشت میکنند؟ چطور در هنگام ترک خائن نیستند (؟) اما زمانی که به شهری میرسند به جرم خیانت دستگیر میشوند. جز این سؤالات بیجواب لحن فیلم هم دوپاره میشود و از این به بعد شاهد یک فیلم جادهای در تحویل یک متهم به دادگاه هستیم که تعداد آن در تاریخ سینما در هر ژانری و هر کشوری کم نبوده است. این نقصانها همه از فیلمنامه ضعیف برگی افشات برمیآید که در اولین تجربه خود بسیار ضعیف کار کرده است. شاید مخاطب حرفهای سینما گمان کند شاهد یک فیلم اقتباسی است اما این حوادث زاییده ذهن فیلمنامهنویس است
یکی دیگر از مواردی که کلیسا مورد نکوهش قرار گرفته، جادوگر تراشیدن از هر کسی است. از اولین حکومتها تا زمان نفوذ مطلق کلیساها چنین امری بسیار رواج داشته است. بدبختیها را از شخصی میدانستند و سعی بر راندن او از شهر میکردند. هر کس که اعمالی عجیب غریب انجام میداد را جادوگر میپنداشتند و او را به بدترین شکل مجازات میکردند. البته آن زمان کتاب رکورد گینس یا کانال MTV وجود نداشت که به آن اشخاص بها بدهند. علم روانشناسی اثبات کرده است بعضی از اشخاص چنان میتوانند بر ذهنشان تسلط یابند تا اعمالی انجام دهند که خرق عادت به حساب آید.
کتاب راهنمای سلیمان بدل به اصلیترین عامل دراماتیک فیلم میشود و مانور خاصی روی آن داده شده است. حضرت سلیمان (ع) در سه مقطع در مقابل شیاطین ایستاد. این امر نه به این دلیل که خداوند خود نمیتوانسته و به بنده متوسل شده بلکه در مقابل امتحان ایمان، استقامت بندگان و حکومتی است که سلیمان باید آن را اداره کند. سه شوالیه، یک کشیش، یک نوجوان در مسیری پای میگذارند که یک ضرب شیطان را بکشند و مدام بر این تکیه دارند که نباید کاری کرد که قدرت خدا تضعیف شود و شیطان بر جهان سلطه یابد! یکی از باورهای پوچی که در فیلمهای مختلف نمونههای مختلفی از آن را دیدهایم. حضرت سلیمان با همان ایمان قلبیش و تسلط بر امور توانست نفوذ شیاطین بر مردم را مهار کند. شیاطین به ذهن و دل مردم با ایمان راه نداشتند. اما فیلم از کتابی پوشالی یاد میکند که بساط رمالی و اورادخوانی دارد. اشکالی عجیب غریب که با آن میتوان شیطان را نابود ساخت! در روایات اصیل قوم یهود هم آمده که منجی آخرالزمان نابودی شیطان را رقم میزند چنان که خود ما هم به رجعت و کشته شدن شیطان به دست مهدی موعود (عج) باور داریم.
فصل جادوگری افسانهای ماجراجویانه است که برای جذاب شدن مضمون اولیه را فدا میکند تا شمشیرزنی چند نفر را نشان دهد و در نهایت نتیجه اخلاقی هم بگیرد. روند بازیگری نیکولاس کیج هم بسیار شبیه این فیلم است. در سه سال اخیر جز نقشی که در فیلم ورنر هرتزوگ ایفا کرده یا نقش کوچک بوده یا فیلمها مانند فیلم مذکور و افسانه جادوگر ضعیف بوده است.
نمره از 10 (6)
دیدگاهها
وبلاگ گروه برش
www.bouresh1.blogfa.com
وبلاگ شخصی پوریا مرادی
www.pouriya2009.blogfa.com