با بارلسک Burlesque یک بار دیگر در راه کارخانه رؤیاسازی همراه شویم
- توضیحات
- نوشته شده توسط مهدی میرقادی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1389-12-13 21:37
کریستینا اگوئیلرا خواننده مشهور آمریکایی در فیلم بارلسک Burlesque نقش کاراکتر آلی را ایفا میکند که زادگاه خود را به هدف ستاره شدن به سمت اِل اِی ترک کرده و پس از مدتی کار به عنوان گارسون در کلوپ بارلسک میتواند نظر صاحب کلوپ را جلب کرده و به خواننده شماره یک آنجا تبدیل شود.
بارلسک همان تم کهنه و همیشه جذاب هالیوودی را یدک میکشد. شخصی در حالتی که از زندگی کنونیش راضی نیست برای رسیدن به آمال و آرزوها، زندگی گذشته را پس زده و پای در مسیری تازه میگذارد. این راه اغلب هم به همان کارخانه رؤیاسازی یعنی هالیوود ختم میشود. سینما به عنوان ابزار سرگرمی از همان ابتدا به دنبال چنین خواستهای بود و نام کارخانه رؤیاسازی برای آن عجیب هم نیست. هر مخاطب علاقمند به سینما بارها پای در این راه گذاشته چه با دورتی در راه شهر اُز، چه با تلما و لوئیز در جادهای نامشخص، چه با آلی در راه رسیدن به آنچه نیست، به آنچه دوست دارد باشد.
کلاسیکترین موزیکالها ابتدا با ترانهها داستان را روایت میکردند و پس از مدتی به روایت زندگی یک خواننده پرداختند که باز هم در میان صحنهها با خواندن داستان روایت میشد اما بارلسک از آن جنس فیلمهای موزیکال صرف نیست بلکه روایت دختری است که عاشق خواندن میباشد. پس بارلسک یک درام موزیکال است. روایت آن هم کاملا از اصول سینمای کلاسیک هالیوود تبعیت میکند. دختری که رهسپار خوشبختی است، به خواسته خود میرسد، در این بین باید عاشق جنس مخالف –جک- شود. در رسیدن به این عشق وقفهای به وجود میآید و البته پای یک رقیب عشقی دیگر –مارکوس- هم به قصه باز میشود. رقیب عاشق نیست بلکه آلی را ابزار میداند پس همان پسر صادق ابتدایی است که قهرمان میتواند به او اعتماد کند و آلی درنهایت همه چیز دارد.
سینمای معاصر به ندرت به سراغ چنین قصههایی میرود زیرا ریسک بالایی دارد. خیلی کم میشود یک فیلم موزیکال موفق شود اما بارلسک به لطف ترانهها و موزیکهای کاملا اورجینالِ کریستینا اگوئیلرا و ماریا شر، فیلمبرداری، گریم و کارگردانی قابل قبول استیو آنتین توانسته نظر مخاطبین این ژانر را تا حدودی جلب کند. آنتین یکی از سازندگان خوب موزیک ویدئو میباشد که میتواند برای کار سینماییاش تقریبا نمره قابل قبول بگیرد. یکی از پاشنه آشیلهای فیلمنامه شخصیت پردازی است. با اینکه همه شخصیتها دارای مسئله خاصی هستند و هیچکدام از دست فیلمنامه نویس در نرفته ولی کل فیلم برای یک شخصیت است و دیگر شخصیتها تنها در حد معرفی باقی میمانند. خیلی خوب است که ناتالی -یکی از رقاصها- حامله میشود یا نیکی به دلیل مصرف الکل مشکلاتی برایش به وجود میآید، اما همه این مشکلات شخصیتها آیا به این خاطر نیست که فقط آلی بماند و به اهدافش برسد. هر کسی از دور خارج میشود تا آلی خواننده شماره یک شود. در چنین فیلمنامهای توان بازیگری بالایی باید برای نقش آلی در نظر گرفته شود. کریستینا آگوئیلرا هر چقدر که بر روی سن و در هنگام خواندن قوی است در مقابل دیگر بازیگران خصوصا ماریا شر نتوانسته در حد انتظار ظاهر شود. وی به قدرت صدایش در دنیای موزیک شهره است و از این خصوصیت به خوبی در فیلم هم استفاده شده است.
کاراکترهای مرد هم به خوبی در فیلم شخصیت پردازی نشدند. مثلا از بازیگر خوبی چون استنلی تاچی به خوبی بهره گرفته نشده است. در مورد شان ابهام خاصی است که همجنسباز است یا اینکه عاشق تز، جک با نامزدی است که هیچ وقت نمیبیندش و با وجود حضور آلی به عنوان همخانه به نامزد خود بسیار وفادار است! در جوامع غربی که چند روز همسر خود را نمیبینند به او خیانت میکنند این یکی که نامزدش را نمیبیند و نامزد هم در سفرهای پیاپی است و به امید روز وصال هستند اصلا باورپذیر نبوده است! آلی با آن همه آرزو که به اِل اِی آمده چرا حال که تقدیر روی خوش به او نشان میدهد و تیتر اصلی روزنامهها است هنوز دوست دارد خواننده یک کلوپ ساده پایین شهر باشد. همه این نقایص در مورد شخصیتها در فیلم وجود دارد. بارلسک در حد شیکاگو ساخته راب مارشال –از شاهکارهای موزیکال که برنده اسکار 2001 شد- نیست ولی موزیکال خوش ساختی است که میتوان از آن لذت برد.