به مناسبت سالروز تولد کریستوف کیشلوفسکی: هدف به تصویر کشیدن درون انسانهاست!
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1389-04-05 14:45
ریبوار غلامعلی
نوشتن در مورد شخصی که عقیده به چنین جملهای دارد کار را سخت میکند. نوشتن سراسر زخم است، پس چگونه می توان از زخم نوشت؟ چگونه می شود از تنهایی سخن به میان آورد و آن را به تصویر کشید؟ تمام تلاشش این بودَ که از طریق تصویر، با نزدیک شدن به جزییترین عناصر، در پیرامون انسانها، به سرزمین بی انتها و ناشناختهی آنها وارد شود. خودش میگوید در این راه ناتوان بوده و هیچ کاری نکرده و به هدفم نرسیدهام. این گفته نشان از فروتنی او دارد یا یک اعتراف صادقانه و عارفانه است؟
در سینمای کیشلوفسکی همیشه سوالهایی مطرح میشود ولی پاسخی واضح داده نمیشود. ایا کیشلوفسکی پاسخ این پرسشها را میداند یا اینکه او نیز همچون ما در جستجویی پایان ناپذیر است؟
در سینمای او تقدیر همیشه کاراکتر اصلی است کاراکتری که نقشش را سالهاست به بهترین شکل باری میکند. نیرویی که در پس پرده حضوری پایدار دارد. در حین نوشتن در مورد کیشلوفسکی به دنیای پر از پرسش بیپاسخ رهنمون میشوم. بیگمان کیشلوفسکی در پس همه این سوالها همیشه یک سوال بیپاسخ داشته است.... چرا می نویسیم؟.... چرا نوشتن؟؟؟
به یاد اولین سکانس فیلم قرمز میافتم(قرمز : برادری). «دستی وارد کادر می شود، گوشی تلفن را برمیدارد و شماره میگیرد،بوق اشغال میخورد، در تماس بعدی والنتین گوشی را برمیدارد صدایی از او می پرسد:تنهایی؟»
همین سوال کافیست تا هزاران سوال دیگر در ذهن ما نقش ببندد. زمانی که شروع به دیدن فیلمی از کیشلوفسکی میکنی باید بدانی که دیگر راه فراری نداری. این سینما از تو انسان دیگری میسازد، انسانی که بعد از دیدن آن، وقتی در برابر آینه قرار میگیرد به طور گذرا به خود نمینگرد و شاید هم از او انسانی میسازد که از ایستادن در برابر آینه هراس دارد. کیشلوفسکی خود را مقید به هیچ نظامی نمیدانست. او به یک نتیجه کوبنده رسیده است، یک نیروی محکم و پابرجا وجود دارد و با همین اعتقاد سفرش را آغاز کرده است، سفری برای جسنجوی سفر انسان!
تصادف عنصری است که در سینمای کیشلوفسکی رنگ و بوی دیگر دارد. قبل از هز چیز باید بدانیم که امکان دارد یک رخداد تصادفی در فیلم تمام اتفاقات دیگر را تحت تاثیر قرار دهد و همین اتفاق تصادفی داستان را پیش ببرد، اما همین تصادف ، تصادفی رخ نداده است. نگاه پشت دوربین خواسته است که این تصادف رخ بدهد. درک سینمای بسیاری از فیلمسازان بدون در نظر گرفتن این امر تصادف، مشکل است. فیلمسازانی همچون هیچکاک، شابرول و .....
همچنانکه ارسطو در فن شعر می گوید: «یک ناممکن محتمل الوقوع همیشه یر یک ممکن نامتقاعدکننده ترجیح دارد.»
عنصر تصادف که می تواند یک شانس خوب باشد یا یک بد شانسی در سینمای کیشلوفسکی به فراوانی دیده می شود و بسیار درست و حساب شده از آن استفاده شده است.
دیدگاهها
برای اونایی که به این سینمای کیشلوفسکی علاقه ای ندارن واقعا متاسفم.شما در آرتیست و سخنرانی پادشاهتون غلط بخورید!