خط قرمز بر زندگی هیولای خفته / نگاهی به نمایش «هیولا خوانی» محمد یعقوبی
- توضیحات
- نوشته شده توسط سجاد محمدی
- دسته: یادداشت تئاتر
- منتشر شده در 1393-04-02 01:53
هیولا خوانی آخرین کار محمد یعقوبی است با نوشته ای از نغمه ثمینی که این روزها در تالار چهارسوی تئاتر شهر به اجرا در می آید. کاری که سعی دارد راحت و بی پرده به پدیده ممیزی بپردازد ودر دل اثر تیغ تند انتقاد خود را به مسایلی نظیر جهل، افراطیگری، تعصب، تحجر و ترس از تفکر نشانه میرود.
هیولا خوانی روایت خانوادهای است که با ورود یک شیء (متن یک نویسنده) غریبه به خانه آنها موقعیت و آرامش موجود در کانون این خانواده بر هم ریخته میشود و تک تک اعضای حاضر در این خانه سعی میکنند تا خوانش و نگاه خود را نسبت به این شی ناشناخته ابراز کنند که این تلاطمگوییها باعث ایجاد داستانهایی برای پیش بردن این اثر نمایشی میشود.
هیولا خوانی جدیدترین تجربه کارگردانی محمد یعقوبی بر چند جاذبه عمده استوار است. جذابیتهایی که حداقل در ظاهر باعث پوشاندن نقاط ضعف کار و رضایت خاطر تماشاگر میشود .تئاتری که میخواهد با پرداختن به چندین موضوع مهم و اساسی، ذهن مخاطب را درگیر مسایل و اتفاقاتی کند که پیش از آن امکان مواجه و مجال گفتوگو پیرامون آن بصورت علنی و عمومی کمتر اتفاق میافتد.
عمدهترین جذابیت اثر به نمایشنامه گیرا و هوشمندانه آن مربوط میشود. نمایشنامهای فوق العاده که با اجرای یعقوبی احیا میشود و مخاطب ایرانی را با نمایشی هولناک، صریح و تأثیرگذار روبهرو میسازد. اثری که به نظر میرسد جزء درخشانترین نوشتههای ثمینی به حساب میآید و قدرت قلم جادویی اورا به اثبات میرساند،گویی نویسنده تمام دغدغهها و دل نوشتههای خود را با قلم و صدای ترانه بامداد (سعید شهرزاد) با ما در میان میگذارد. شخصیتپردازی دقیق، صدای دلنشین راوی، چرخشهای به یک باره و شوکه کننده و مفاهیم عمیق و نقد گونه از جمله آن مرتبط دانست.
میتوان دومین جاذبه اثر را، طراحی صحنه و نور خاص آن ذکر کرد. وجود پرده نیمه شفافی که به صحنه فضایی وهم آلود میدهد.کارگردان به عنوان یک مدیر یا یک هماهنگ کننده بسیار موفق عمل کرده است و توانسته تعادلی همگونی بین متن نمایش، بازیگران، ابزار سمعی و بصری و طراحی صحنه ایجاد نماید تا تماشاگر در پایان نمایش با تئاتری تأثیر گذار و قابل تعمق مواجه شود.
مسئله ریتم در این اجرا با توجه به فرم و محتوای اجرا توانست به عنوان عاملی تاثیرگذار عمل کند. با وجود آنکه نمایش دیر زنده میشود اما پر قدرت ادامه مییابد، تا در انتها در حالی که نفس تماشاگر در سینه حبس شده است، در اوج به پایان میرسد.
تولد جنینهای مرده، خط و مداد قرمز، خواب طولانی و سست شدن زیر پا همه نشانههایی در نمایش است تا ما در این حال بد، فرو رفتن درون خود، خواب غفلت، پوچی و شکنجه دو طرفه (نویسنده و مسئول ممیزی) همراه شویم و در این فضای مسموم، تلخ و رنج آور سرخوشانه از دیدن این نمایش لذت ببریم!
در پایان قابل ذکر است در این اثر قلم جادویی نغمه ثمینی و توفیق او در ایجاد فضایی وهم آلود، همراه با درایت کارگردان و روح بخشی وی به متن، طراحی خاص صحنه و نور در کنار بازی قابل قبول بازیگران در هم آمیخته میشود و سعی میکند لحظه لحظه تماشاگر را در لایه های مختلف روایت دچار چالش کند تا در پایان نمایش بیننده حس کند زیر پایش سست شده است!