اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

انسان‌شناسی و هنر معاصر

 

دکتر اصغر ایزدی جیران

 

درگیری انسان‌شناسان با اعمال هنری به معنای پذیرش شیوه‌های جدید دیدن و شیوه‌های جدید کار کردن با مواد دیداری است. این متضمن قرار دادن جدی هنر معاصر در سطح کاربردی و پذیرا بودن نسبت به فرایندهای تولید آثار و بازنمایی واقعیت‌های دیگر است. چنین کاری پرسش¬هایی دشوار بر سر راه آثار انسان‌شناختی، حرفه‌‌ای‌گرایی این رشته و نیز آموزش و مخاطب می‌نهد. انسان‌شناسی با چه کسی سروکار دارد؟ ... به دلیل این‌که انسان‌شناسی به دنبال بررسی وجود فرهنگ‌های دیداری متفاوت و شیوه‌های دیدن است، هم‌زمان نیاز دارد تا طیف وسیعی از استراتژی‌های گردآوری، تولید و نمایش اثر را بررسی کند. این امر از خلال پدید آوردن اعمال جدید ممکن خواهد شد (اشنایدر و رایت، 2010: 25).

 

انسان‌شناسی جز دو دهه اخیر، دهه‌های 1990 و 2000، همواره محکوم به بررسی هنر سنتی بوده است، هنری که با عناوینی چون هنر قومی، هنر قبیله‌ای و هنر غیرغربی شناخته می‌شد. این محکومیت نتایج خوبی برای محکوم‌کنندگان داشته است و موضع بسیاری از آنها را تغییر داده است. کلاسیک‌ترین نتیجه کار انسان‌شناسان هنر، تغییر رویکرد غرب‌محور به تعریف هنر و پژوهش هنر و تاریخ هنر مبتنی بر آن بوده است. انسان‌شناسی هنر (anthropology of art) از زیبایی‌شناسی‌های بومی دفاع می‌کند. بدین معنا که نمی‌توانیم حدود و محتوای زیبایی‌شناسی را از پیش تعریف کرده و با این تعریف به سراغ نظام‌های زیبایی‌شناختی در جوامع مختلف برویم. حتی رویکرد انسان‌شناختی در غرب می‌تواند نشان دهد که غرب کلیتی یک‌دست نیست که تعریف یک‌دست و غرب‌شمولی از هنر و زیبایی‌شناسی داشته باشد. جدیدترین تأثیر انسان‌شناسان هنر را می‌توان در کار هاوارد مورفی و کتاب اخیر او «هنر شدن» (2007) مشاهده کرد. تلاش مورفی در معرفی، تحلیل و برگزاری نمایشگاه‌های متعدد برای نقاشی-های روی پوست درخت یولنگوهای شمال استرالیا باعث شد تا این نقاشی‌ها در داخل مقوله هنر قرار گیرد و نگاه‌های نخبه‌گرای هنری تغییر کند. لذا باعث شد این آثار را که قبلاً مصنوعات بومی نامیده می‌شد هنر بنامند.

 

محکومیت انسان‌شناسی اواخر دهه 1990 به پایان رسید و انسان‌شناسان توانستند هنرهای معاصر یا هنرهای مدرن را نیز به میان موضوعات پژوهشی خود بیاورند. این رخداد جدید بیش از آنکه در قالب انسان‌شناسی هنر معاصر (anthropology of contemporary art) بگنجد در قالب رابطه بین انسان‌شناسی و هنر معاصر جای می‌گرفت. یعنی بیش از آنکه به شیوه‌ای معمول رشته‌ای هم‌چون انسان‌شناسی به بررسی موضوعی چون هنر معاصر بپردازد، بحث به دیالوگ بین انسان‌شناسی و هنر معاصر انجامید. ریشه این رابطه را بایستی در چیزی دانست که انسان‌شناسانی چون جیمز کلیفورد (1986) از ماهیت هنری بودن رشته انسان‌شناسی یاد می‌کنند؛ موضوع، نوشتار یا متن مردم‌نگارانه است. محصول علمی در رشته انسان‌شناسی بیشتر شبیه ادبیات است تا یک متن خشک و بی‌روح علمی. برای همین همواره انسان‌شناسی از طرف سایر علوم انسانی و اجتماعی به غیرعلمی بودن محکوم بوده است. اما انسان‌شناسی هیچگاه ابایی نداشت تا خود را به هنر نزدیک کند، چراکه معتقد بوده گوهر زندگی همواره گوهری زیبایی‌شناختی است و برای بیان این زیبایی‌شناسی نیاز به ابزار بیانی‌ای وجود دارد که بتواند سرزندگی زیبایی‌شناختی موضوعات اجتماعی و فرهنگی را نشان دهد. این ابزار متن ادبی و پر از احساس و لطافت انسان‌شناختی بود. انسان‌شناس به تعبیر پل استالر و شرل اولکس (1986) بایستی به سوی ساختن روایت لذیذی باشد که در آن زندگی موج بزند، به جای نوشتن متن‌های خشک و خالی از زندگی. انسان‌شناسان تفسیری به پیروی از کار کلیفورد گیرتس (1973) بر آن شدند تا سبک‌هایی ادبی برای توصیف و تحلیل جامعه مورد مطالعه‌شان به کار ببرند: سبک‌های اعترافی، دیالوژیک و چندصدایی. در نزد این انسان‌شناسان متن انسان‌شناختی متنی هنری است.

 

اما گشایش هنر معاصر به سوی انسان‌شناسی را باید در کتاب «ترافیک در فرهنگ: بازشکل‌دهی انسان‌شناسی و هنر» (1995) به ویراستاری جورج مارکوس و فرد مایرز جست. این دو در مقدمه کتاب از تأثیر متقابل انسان‌شناسی و هنر مدرن سخن گفتند. موضوع کلیدی این تأثیر شیوه بازنمایی یا روش‌شناسی مناسب برای بیان موضوع است: هنرمندان چیزهایی از انسان‌شناسان یاد می‌گیرند و انسان‌شناسان نیز چیزهایی از هنرمندان.

چهره تأثیرگذار در ظهور دیالوگ بین رشته انسان‌شناسی و هنر معاصر آرند اشنایدر استاد انسان‌شناسی اجتماعی دانشگاه اسلو در نروژ است. او کار میدانی خود را در آرژانتین انجام می‌دهد که حاصل آن کتاب مردم‌نگارانه «تصاحب به مثابه عملکرد: هنر و هویت در آرژانتین» (2006) می‌شود. نیکلاس توماس به عنوان یکی از انسان‌شناسان هنر این اثر را در زمان انتشار آن قوی-ترین کار مردم‌نگارانه‌ای می‌داند که در خصوص هنر معاصر انجام شده است. محور کتاب بازسازی هویت جدید آرژانتینی از خلال تصاحب زیبایی‌شناختی از بیان‌های فرهنگی بومی معاصر و پیشاکلمبی است. بدین منظور اشنایدر از رویکردی استفاده می‌کند که مردم‌نگاری، باستان‌شناسی و تاریخ هنر را ترکیب می‌کند.

 

پیوستن کریستوفر رایت انسان‌شناس دیداری در گروه انسان‌شناسی دانشگاه لندن به اشنایدر باعث تولید آثار ویراستی‌ای می‌شود که در ایجاد پیوند بین انسان‌شناسی و هنر معاصر نقطه عطف و جریان‌سازی می‌کنند. رایت اساساً هنرمند بوده و آثاری در زمینه نقاشی، عکاسی و فیلم خلق کرده و بعداً نمایشگاه‌هایی در خصوص فرهنگ‌های بومی راه‌اندازی کرده است. این دو انسان‌شناس چند کتاب بسیار مهم را ویراستاری کرده‌اند. اولین کتاب که مجموعه مقالات است با عنوان «هنر معاصر و انسان‌شناسی» (2006) مرزهای این دو رشته را درمی‌نوردد و با هویت‌های مقوله‌ای علوم اجتماعی و هنر مبارزه می‌کند. بدین ترتیب اشنایدر و رایت به سوی ظرفیت‌های همکاری بین این رشته‌ها حرکت می‌کنند. محور برانگیزاننده این کتاب عمل بازنمودی در هنر معاصر و انسان‌شناسی است. مقالات کتاب نشان می‌دهند که چگونه می‌توان اکراه انسان‌شناسی را شکست و آن را به سوی استراتژی-های جدید پژوهش، آفرینش و نمایش دعوت کرد.

 

دومین کار مشترک با عنوان «بین هنر و انسان‌شناسی: عمل معاصر مردم‌نگارانه» (2010) با مجموعه‌‌ای از مقالات منتشر می‌شود که این‌بار هنر و انسان‌شناسی را بر اساس عمل کار میدانی بررسی می‌کنند. هنرمندان و انسان‌شناسان دارای اعمال مشترکی هستند که منجر به مسائل اخلاقی مشابهی می‌گردد و نویسندگان مقالات این کتاب برای نخستین بار به طور عمیقی به این موضوع می‌پردازند. این کتاب نیز هنرمندان و انسان‌شناسان را تشویق می‌کند تا از اعمال یکدیگر در میدان یاد بگیرند. این اثر فراتر از چرخش مردم‌نگارانه در هنر معاصر و بحران بازنمایی در انسان‌شناسی می‌رود و به سوی کاربردهای شاخه جدید انسان‌شناسی حس‌ها و مسائل اخلاقی در همکاری‌های آتی «هنر- انسان‌شناسی» (art-anthropology) حرکت می‌کند. در این کتاب آثار هنرمندانی چون ژوزف بویس، سوزان لیسی، مارکوس کوتس، کامرون جیمی و موهینی چاندرا بررسی شده و منتقدان هنری مثل لوسی لیپارد و انسان‌شناسان مهمی چون جورج مارکوس و استیون فلد مقالات تأثیرگذاری می‌نویسند.

 

نهایتاً سومین همکاری این دو انسان‌شناس مجدداً کتابی ویراستی با عنوان «انسان‌شناسی و عمل هنری» (2013) منتشر می‌شود که دیدی نوآورانه به آثار تجربی متأثر از رابطه جدید بین هنرها و انسان‌شناسی دارد. این آثار عملی و دیداری «هنر- مردم‌نگاری» (art-ethnography) نامیده می‌شوند. کتاب مسائل معاصری مانند نقش هنرمند در اثر همکارانه و کاربردهای سیاسی مستندسازی را به بررسی می‌کشد. همچنین به آثار کلیدی¬ای از هنرمندان و انسان‌شناسان می‌پردازد که با «هنر- مردم‌نگاری» درگیرند و فرایندها و استراتژی¬های پشت این آفرینش و نمایش را بررسی می‌کند. کار نسل جدیدی از کنشگران این حوزه پیوندی مانند آنتونی لورا، کترین رامی، برد باتلر و کارن میزرا، کیت هنسی و جنیفر دگار در کتاب برجسته می‌شوند که همگی در طیف متنوعی از رسانه‌ها مثل فیلم، عکاسی، صدا و اجرا کار می‌کنند. نهایتاً کتاب مجموعه‌ای از چالش‌های جدی برای پیش‌فرض‌های دوگانه هنر / انسان‌شناسی مطرح می‌کند.

 

اشنایدر امسال کتاب «فیلم تجربی و انسان‌شناسی» (2014) را به همراه کاتریا پاسکالینو ویراستاری می‌کند که بر دیالوگ جدیدی بین این دو حوزه متمرکز است. کتاب چالش‌های عملی و نظری فیلم تجربی برای انسان‌شناسی و بالعکس را از خلال شماری از حوزه‌های تماسی بررسی می‌کند: خلسه، هیجانات و حس‌ها، مادیت و زمان، محتوای غیرروایی و مونتاژ. در این کتاب فیلم تجربی و سینما مقلوله‌های وسیع و جامعی در نظر گرفته شده‌اند که در بر گیرنده بسیاری از فرمت‌های فنی و سنت‌های تاریخی‌اند و می‌توان ظرفیت آن برای اعمال مشترک جدیدی را به بررسی گذاشت. انسان‌شناسان مشهور، محققان فیلم و فیلم-سازان تجربی از سراسر جهان بحث محرکی به راه انداخته و بینش‌های مهمی برای دانشجویان و پژوهشگران درگیر در تولید فیلم فراهم می‌آورند. به قول کاترین راسل مجموعه مقالات این کتاب تاریخ و آینده «مردم‌نگاری تجربی» (experimental ethnography) را آشکار می‌سازند. نهایتاً کار به همکاری انسان‌شناسان و هنرمندان می‌رسد که برخی از این همکاری‌ها در «مجله بین‌المللی عملکردهای همکارانه» منتشر می‌شوند.

 

در ایران ناصر فکوهی بیش از همه و پیش از همه به ضرورت ورود مباحث انسان‌شناختی در هنرهای معاصر به ویژه هنرهای تجسمی و سینمایی پی برده (فکوهی، 1392) و کارگاه‌های مستمری در این زمینه برگزار کرده است. نعمت‌اله فاضلی نیز از منظر مطالعات فرهنگی برخی از مواجهه‌های هنری خود از هنر مدرن را کاویده است (فاضلی، 1391). نگارنده نیز در سال‌های اخیر مطالبی در خصوص آثار سینمایی نوشته (ایزدی جیران، 1386) و کارگاه‌هایی در خانه هنرمندان ایران برای آشنایی پژوهشگران هنر از قواعد پژوهشی انسان‌شناختی در هنر معاصر برگزار کرده است.

 

اما بحث رابطه همکارانه بین انسان‌شناسی و هنر معاصر در ایران گشوده نشده است، گرچه من در بررسی یکی از فیلم‌های اصغر فرهادی (ایزدی جیران، 1390) ایده‌هایی اولیه در خصوص بهره‌گیری غیرمستقیم و احتمالاً ناخودآگاه فیلم‌ساز از عمل مردم‌نگارانه مطرح کرده بودم. اما ما انسان‌شناسان و هنرمندان بایستی در پی ایجاد چارچوب‌ها و فرصت‌هایی برای یادگیری از مسائل روش‌شناختی و نظری یکدیگر به ویژه در خصوص عمل بازنمایی، حداقل در گام‌های نخستین، باشیم. همکاری نگارنده با سایت آکادمی هنر فرصتی برای یک انسان‌شناس جهت ارتباط بیشتر و منسجم‌تر با نویسندگان و پژوهشگران هنر معاصر بوده است. سایت آکادمی هنر محمل و فرصت خوبی برای همکاری‌های بین‌رشته‌ای بین علوم اجتماعی و هنر است. به امید آغاز همکاری میان انسان‌شناسان و هنرمندان در ایران.

 

منابع

-          ایزدی جیران، اصغر (1387) «نگاهی انسان‌شناختی به فیلم سنتوری»، انسان‌شناسی و فرهنگ، 25 اردیبهشت؛ قابل دسترس در http://anthropology.ir/node/931

-          ایزدی جیران، اصغر (1390) «جدایی نادر از سیمین: یک پژوهش مردم¬نگارانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ، 10 اردیبهشت؛ قابل دسترس در http://anthropology.ir/node/9488

-          فاضلی، نعمت‌اله (1391) مردم‌نگاری هنر، تهران: فخراکیا.

-          فکوهی، ناصر (1391) انسان‌شناسی هنر: زیبایی، قدرت، اساطیر، تهران: ثالث.Clifford, James (1986) “Introduction: Partial Truths”, in Writing Culture: The Poetics and Politics of Ethnography, edited by J. Clifford & G. Marcus, Berkeley: University of California Press.

-          Geertz, Clifford (1973) The Interpretation of Cultures, New York: Basic.

-          Marcus, George E & Myers, Fred R (1995) “The Traffic in Art and Culture: An Introduction”, in The Traffic in Art and Culture: Refiguring Art and Anthropology, edited by G. Marcus & F. Myers, Berkeley: University of California Press, pp. 1-51.

-          Morphy, Howard (2007) Becoming Art: Exploring Cross-Cultural Categories, Oxford: Berg.

-          Schneider, Arnd & Pasqualino, Caterina (2014) Experimental Film and Anthropology and, Oxford: Bloomsbury Academic.

-          Schneider, Arnd & Wright, Christopher (2006) Contemporary Art and Anthropology, Oxford: Bloomsbury Academic.

-          Schneider, Arnd & Wright, Christopher (2010) Between Art and Anthropology: Contemporary Ethnographic Practice, Oxford: Bloomsbury Academic.

-          Schneider, Arnd & Wright, Christopher (2013) Anthropology and Art Practice, Oxford: Bloomsbury Academic.

-          Schneider, Arnd (2006) Appropriation as Practice: Art and Identity in Argentina, Palgrave Macmillan.

-          Stoller, Paul & Olkes, Cheryl (1986) “Bad Sauce, Good Ethnography”, Cultural Anthropology, 1 (3): 336-352.

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
دکتر اصغر ایزدی جیران

 استادیار انسان شناسی دانشگاه تهران

سمت در آکادمی هنر: دبیر انسان‎شناسی و هنر

 

تحصیلات: دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه تهران با رساله تجسم فرهنگ در هنر: مردم‌نگاری ورنی‌های قره‌داغ آذربایجان- کارشناس ارشد انسان‌شناسی با پایان‌نامه بازنمود فرهنگ در هنر: انسان‌شناسی رقص‌های مردمی آذربایجان

 

عرصه فعالیت: پژوهشگر هنر / پژوهشگر ادراک حسی / مدیر گروه انسان‌شناسی هنر، موسسه انسان‌شناسی و فرهنگ / برگزاری کارگاه‌های تخصصی انسان‌شناسی هنر، خانه هنرمندان ایران / عضو شورای پژوهش در هنرهای سنتی، سازمان میراث فرهنگی

 

زمینه پژوهش: انسان‌شناسی هنر / انسان‌شناسی حسی / زیبایی‌شناسی حسی / هنر معاصر و انسان‌شناسی / زیبایی‌شناسی زندگی روزمره / بدن و هنر / فرهنگ و هنر آذربایجان / فرهنگ و زیبایی‌شناسی تهران

صفحه دکتر اصغر ایزدی جیران در تارنمای دانشگاه تهران: کلیک کنید

 


نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما