اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

از انقلاب که حرف می‌زنیم، از چه حرف نمی‌زنیـم

 

فیلم دایورجنت(Divergent(2014 ساخته‌ی نیل برگر، هم‌چون بسیاری از فیلم‌ها و انیمیشن‌هایِ پربیننده‌ای که این روزها بسیار تولید و پخش می‌شوند، دربادی امر، فیلمی است درباره‌ی سوژه‌ی انقلابی. و نیز انقلاب. درباره‌ی یک قهرمان-قهرمان زن- که علیه یک سیستم می‌شورد و آن را می‌پاشاند و رهایی رخ می‌دهد(رهاییِ چه کسانی؟). اما این انقلاب، به بیانی دلوزی، انقلابی است مولار. انقلابی که انقلاب نیست. انقلابی که انقلاب را نیز تحریف کرده و آن در ساختارهای سیاستِ مولار، سیاستی به غایت مردانه(اکثریتی)، قلمروبندی و اخته کرده است؛ سیاستی که رانسیر police می‌نامدش و ماهیتاً متفاوت است با the political که سیاستی راستین را برمی‌نهد. هیجانِ مقاومت، نبرد و اعتراض، هیجانی است هالیوودی. هیجانی که حتا به اندازه کافی هیجان نیست و به فرمول‌هایِ کهنه‌ی هیجان‌سازی، فروکاهیده شده است(کاراکتر می‌دود که به قطار برسد، و در لحظه‌ی آخر می‌رسد! قهرمان، اولین داوطلبی است که باید از یک ارتفاع هولناک به پایین بپرد و می‌پرد و پیشاپیش می‌دانیم که او نخواهد مرد و موفق خواهد شد). اما چرا فیلمی که مانند بسیاری از فیلم‌ها و انیمیشن‌های دیگر، رنگ و بوی انقلاب‌طلبی یا چپ‌بودن دارند، تنها یک انقلاب اخته و یک هیجانِ فروکاهیده را نمایش می‌دهند؟ و اصلاً آیا یک انقلاب می‌تواند اکثریتی=مولار باشد؟
فیلم، داستان شهرِ پس از جنگی را روایت می‌کند که مردمان‌اش در 5 گروه مشخص، طبقه‌بندی می‌شوند؛ طبقه‌ی دانش(آنان همه چیز را می‌دانند)، طبقه‌ی کشاورزان(صلح‌طلب و فعال‌اند)، طبقه‌ی فداکاران(مهربان‌اند و مشتاقِ ازخودگذشتگی)، طبقه‌ی شجاعان(پلیس‌های شهرهستند) و طبقه‌ی حقوق (حقیقت را می‌دانند). [این شهر هیچ فیلسوف یا شاعری ندارد پس!] ویژگی اصلی و ذاتی نوجوانان این شهر، ضمن یک تست، شناسایی می‌شود؛ اما آنان می‌توانند در جشن انتخاب طبقه، خلاف نتیجه‌ی تست را نیز انتخاب کنند؛ اما دیگر امکان بازگشتن به طبقه‌ی قبلی و خانواده‌اشان را ندارند. قهرمان فیلم، بئاتریس، اما، یک دایورجنت از آب درمی‌آید؛ تست روی او عمل نمی‌کند چراکه او دارای ویژگی¬های چندگانه و واگراست. در روز جشن انتخابِ طبقه، او طبقه شجاعان را–علیه طبقه‌ی خانوادگی‌اش که فداکاری است–انتخاب می‌کند. و نهایتاً با تلاش بسیار، یکی از اعضاء فعال این طبقه می‌شود. دایورجنت بودن او، تهدیدی است علیه سیستمِ طبقاتی شهر. او نهایتاً سیستم را نابود می‌کند...


اما به راستی این طبقه-نهادها، چگونه زندگی را پیش می‌برند؟ ارتباط آنان با یکدیگر چیست؟ ما هیچ چیزی در فیلم نمی‌یابیم که دربردارنده‌ی پاسخی به این پرسش باشد. گویی که وظیفه یا کارِ طبقه‌هایی هم‌چون کشاورزی، حقوق و فداکاری، مشخص و علی السویه است. در این میان، تمرکز اصلی بر دو طبقه دانش و شجاعان/قدرت است. هیچ نیازی به تاکید نیست که این دو طبقه و این دو مفهوم، ما را به یاد فوکو می‌اندازد؛این دانش است که قدرت حاکم را تولید و تمدید می‌کند، و این قدرت است که دانش را تایید و طلب می‌نماید. و اگر تضاد و تخاصمی میان طبقات وجود دارد، تخاصمِ میان دانشیان و قدرتیان است. پس طبقه‌ها و نهادهای دیگر چه می‌کنند؟ کنش اجتماعی آنان چیست؟ سیاستِ آنان چگونه ممکن می‌شود؟


طبقه‌ی دانش، که همه چیز را می‌داند، در واقع هیچ نمی‌داند. او آن چیزی را می‌داند که تنها و صرفاً به بقای سیستم و نظام طبقاتی موجود، یاری می‌رساند . آنان، هیچ قلمرویی را نمی‌شکنند. بزرگترین موفقیت آنان، در به‌روزرسانی سیستمی است که جامعه را تنظیم و البته کنترل می‌کند.


طبقه‌ی حقوق چه می‌کند؟ آیا آنان حقیقتاً با حقیقت سروکار دارند و قادر به کشف حقیقت هستند؟ آیا آنان می‌توانند حقیقت دیگری بیافرینند؟ حقیقت نیز، امری است فروکاهیده به چیزی باب طبع سیستم. وگرنه، آن که میل به حقیقت دارد–و تنها فیلسوف‌شدگی است که این را ممکن می‌کند–ارزش‌های موجود را به پرسش می‌کشد. نیچه، حتا کانت را نیز به اندازه کافی فیلسوف نمی‌دانست؛ او نتوانسته بود ارزش‌های مستقرِ مبتنی بر اخلاق و دین را، مورد نقدی بنیادین قرار دهد. او در همان دایره مانده بود؛ حتا اگر به مرزهای این دایره نزدیک شده بود. اما طبقه‌ی دانش و طبقه‌ی حقیقت در این فیلم-جهان، نه عملکرد نویی را می‌آفرییند و نه حقیقتی را. شهر، یک نظام طبقاتی مشخص دارد و تنها رسالتِ مولاری این نهاد-طبقه‌ها، حفظ این وضعیت و نظام است؛ قلمروبندی مضاعف.


طبقه-نهادهایی که هیچ میلی به خارج ندارند و مدام در درون خویش وول می‌خورند. و این یکی از معضلات اساسی سیاست‌های کنونی است؛ مسئولین، تنها به یک چیز فکر می‌کنند؛ حفظ صندلی‌هاشان. آنان، هیچ اصطکاکی با زندگی و مسائل آن ندارند. آنان در اتاق-قلمروهای خود، در پناه قانون و بخش‌نامه، به ریاستِ ابسورد خویش ادامه می‌دهند. ما هیچ تصویری از طبقه-نهادهای فداکاری، حقیقت و کشاورزی نمی‌بینم. و آن‌چه از طبقه-نهادهای دانش و قدرت مشاهده می‌کنیم، تصویرهایی هستند محبوس در محدوده‌های نهاد و دیوارها. آنان درگیر مسائل، دشمنی‌ها و قدرت‌طلبی‌های درون‌سیستمی هستند. نهاد-طبقه‌ای که قرار است سازمان شهر، و نه نظم/کنترل آن را، عهده‌دار باشد، در شکل دادن به نظم درونی خودش، ناتوان و بی‌قرار است. هم‌چنین است طبقه‌ی دانش.


تبدیل جنسیت قهرمان به زن در فیلم‌های امروزی، عملی است نه از روی آگاهی یا میلی فمینیستی، که در راستایِ فریبندگی. برای وارد ساختن خود به جرگه‌ی فمینیست‌ها و در راستای علائق توده‌ای به فمینیسمی فروکاهیده. این است شعار چنین فیلم-گفتمان‌هایی: «آری ما نیز معتقدیم که تنها زن است که می‌تواند منجی باشد.» زنی که چندگانگی دارد، زنی که می‌تواند هم‌چون مرد قوی‌تن باشد، زنی که فداکار است. اما این زن، گرچه در درون خود حاوی تفاوت و چندگانگی است (و می‌تواند به شکلی سطحی امکانی برای تعبیرهای دلوزی فراهم آورد) اما، نهایتاً در درون ساختار ادیپی باقی می‌ماند. او به مادرش بازمی‌گردد، و پسری که عاشق او می‌شود، به پدرش. مثلثِ برموداییِ ادیپ بازمی‌گردد. ادیپ، امکانِ دیگرشدگی را غصب می‌کند. و بئاتریس، یک زن، یک زنِ معطوف به مرد، باقی می‌ماند(غیرهمجنس‌گرایی). خانواده، در مقام دستگاهِ ادیپی تمدید می‌شود.


اما ورای این مسائل، آن‌چه نادیده و نمایش داده نشده باقی می‌ماند و تمامی گفته‌های فوق را نیز مساله‌دار می‌کند، طبقه‌ای است که بی‌طبقه است. طبقه‌ی فقرا که در لباس‌هایی ژنده، با بدن‌های کثیف و نحیف، و تحت حمایتِ طبقه فداکار، هستی دارند‌. اما مگر این آدم‌ها جز آدم‌ها و بدن‌های این شهر نیست‌اند؟ پس چرا در فرایند آزمایش و جشن انتخابِ طبقه شرکت نمی‌کنند و در سیاست سهیم نمی‌شوند؟ اصلاً این آدم‌ها، چگونه و چرا چنین نحیف و کثیف شده‌اند؟ چه مکانیزمی آنان را، هم‌چون پسماند، تولید کرده است؟ آیا بی‌طبقه‌گی می‌تواند یک طبقه باشد؟ آیا این بی‌طبقه‌گی نیست که می‌تواند حاویِ نیروی پرولتاریایی باشد؟ فیلم، به شیوه‌ای بازاری-کاپیتالیستی، هر آن‌چه شما بخواهید را، در اختیارتان قرار می‌دهد(مثل بانکی که به تمامی رویاهایمان را تحقق می‌بخشد)؛ میل به شجاعت، میل به عشق، میل به رهایی و انقلاب، میل به پیروزی، میل به سوپرمن بودن. اما، این ارضاء و محقق‌شدن‌ها، اتفاقاً تهی شده از چنین خاصیتی هستند. تا هنگامی که آن گروه بی‌طبقه هست، وضعیتِ فاجعه، ادامه خواهد یافت. مگر آن که طبقه‌ی دانش، در پی علمی باشد که مساله‌های نو طرح می‌کند و کارکردهای نو می‌آفریند. دانشی که همه‌ی شهر را به لابراتوار بدل می‌کند. و نه لابراتوار را به شهر. مگر آن‌که طبقه‌ی حقیقت‌دان، به واقع درپی حقیقت و پرسش از حقیقت باشد. مگر آن‌که طبقه‌ها، نه به شکلی سلسله مراتبی، که به طرزی افقی در کنار هم باشند. به همین دلیل وضعیتِ موجود، آن هنگامه‌ای است که سیاست مولار، مفهوم جامعه‌ی طبقاتی و نیز نبرد طبقاتی را نیز در بینش هویت‌ساز و یکسان‌ساز خویش، حل می‌کند، و یا حداکثر آن را به شیوه‌ی خویش کدگذاری کرده، در کارخانه‌ی رویاپردازی خود، می‌پروراندش.


راستی چرا در این شهر، هیچ (نا)طبقه روشنفکر یا هنرمندی وجود ندارد؟ (شهری که به جمهوری افلاتون شبیه است) آیا در این شهر هیچ دیوانه‌ای زندگی نمی‌کند؟ آیا هیچ مردی یا زنی نیست که رنگ روغن بیاشامد و یک روز گوشش را ببرد؟ آیا هیچ زنی وجود ندارد که با شور بی‌پایان‌اش، بخواهد تمامی تن‌های مردانه را از قدرت و صلابت، ساقط کند؟ آیا هیچ ماخولیایی‌ای نیست که بتواند، بی‌خود و بی‌جهت، بی‌هیچ آغاز و پایانی، در خیابان‌های شهر پرسه بزند و پرسه بزند فقط؟


و راستی! بعد از انهدام آن سیستمِ حاکمِ دانش‌مدار، این شهر، چه شهری خواهد بود؟ و این اجتماع، چه اجتماعی؟ توده‌های پنج‌گانه در آن چه خواهند کرد؟ آیا آنان دوباره و دوباره، خواهان و مشتاقِ آن سیستم منظم و دقیق نخواهند بود؟ آیا آنان به انقلابیون، فحش و اسزا نثار نخواهند کرد؟


به راستی انقلاب چیست؟ چه باید باشد؟ چه می‌تواند باشد؟ آیا انهدامِ سیستمِ فراگیر و حاکمِ دانش‌مدار، کافی است؟ و آیا اصلاً آدمی در پی آزادی است یا در پی گریزهایی، و در-روهایی؟ ...

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما