اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

کلام در شبکه‌ی اجتماعی The Social Network

 

 

 در مراسم گلدن‌گلوب امسال، شبکه‌ی اجتماعی The Social Network دیوید فنیچر بیشترین جوایز را درو کرد. در اسکار امسال نیز بنا به افواه، یکی از بخت‌های اصلی، همین اثر فینچر خواهد بود. با این حال عده‌ای معتقدند این همه سر و صدا پیرامون اهمیت این فیلم، از اهمیت و اعتبار مولفش برخاسته است وگرنه فیلم در نفس خود نکته‌ی چندانی برای تحسین ندارد.

 

 

مشکل اصلی برخورد مخاطبین فارسی‌زبان با فیلمِ دیالوگ‌محوری مانند شبکه‌ی اجتماعی از همین‌جا بر می‌خیزد که کنش‌ها و روابط فیلم عموما درون دیالوگ‌ها مستتر شده و شخصیت‌ها کار چندانی در فضای خارج از دیالوگ‌ها ندارند. همین اتفاق، ارتباط مخاطب با شبکه‌ی اجتماعی را سرد می‌کند. علی‌الخصوص مخاطبی که اتّکای بی‌بدیلی به زیرنویس‌های مشوّش و گاه مغلوط دارد.
امّا فارغ از حواشیِ «فارسی» دیدار از اثر – که در مورد سنجشِ خودِ فیلم نمی‌تواند چندان مورد اهمیت باشد– ممکن است کسی پرسش کند که چرا فینچر بر خلاف عادتِ سینمایی‌اش در آثار گذشته چون هفت، باشگاه مشت‌زنی، اتاق وحشت و ... از حادثه و کنش‌پردازی به معنی مرسوم سر باز زده است؟ پاسخِ طنزآمیز آن می‌تواند این باشد: به این دلیل که فیلمنامه این طور بوده!
امّا این‌که چرا در مقامِ کارگردان، این فیلمنامه‌ی پردیالوگ و کم‌کنش را برگزیده، نفسِ این سوال قابل واکاوی است:
البته ما کاری به انگیزه‌های سازنده‌ی اثر نداریم. فیلم‌نامه‌ی شبکه‌ی اجتماعی هم به نظر فیلمنامه‌ی کم‌کنشی می‌آید ولی باید پیشاپیش اشاره کرد که کنش‌های این فیلم‌نامه لزوما «کم» نیستند بلکه کنش‌هایی درونی‌تر و مستتر در روابط «گفتگویی» شخصیت‌ها هستند. از این حیث، شبکه‌ی اجتماعی، فیلمی درباره‌ی «گفتار» و «ارتباط»‌ است. فیلم با صحنه‌ی طولانی گفتگویی آغاز می‌شود که با به‌هم‌خوردنِ رابطه‌ی مارک با دوست‌دخترش به اتمام می‌رسد. این صحنه، به مثابه‌ی اوراکلی عمل می‌کند که از آینده‌ی فیلم پیش‌بینی می‌کند: فیلمی غرقه در روابط شفاهی و با سرانجامی محزون.
عنوانِ تبلیغی فیلم این است که شما نمی‌توانید میلیون‌ها دوست داشته باشید بی‌آنکه چندتایی دشمن برای خودتان بتراشید. در این فیلم همه چیز بر ارتباط، و آن هم بر ارتباطِ از نوع قرن بیست و یکمی‌اش دلالت دارد. در ارتباط، «منطقی‌بودگی» و «عقلانیت» پایه‌ی فهم و درک متقابل قرار می‌گیرد یا دست‌کم از حیث آرمانی باید چنین باشد. امّا آیا ارتباط در قرن بیست و یکم، از این واجب‌ترین صفتِ خویش برخوردار است؟


در تحلیل فیلم سرآغاز {1} Inception  اشاره شد که فروید در اوایل قرن بیستم نشان داد انسان، بیش از آن چه که تصور می‌شد عقلانیت‌گریز و تحت تأثیر نیروهای غریب و مرموز ناخودآگاهِ‌خویش است. از این حیث شاید همان اندازه که عقل در انسان عنصری بنیادین و فصلِ آدمی و حیوان انگاشته شده، جنون نیز ذاتیِ بشر باشد. اینک بنا به نیازمان در درکِ فیلم شبکه‌ی اجتماعی، آیا می‌توان عقلانیت و خردگریزی را در مقیاسِ «اجتماعی» و نه «فردی» مورد بازخوانی قرار داد؟


در علوم اجتماعی نظریه‌ای به نامِ نسبیت‌گراییِ جامعه‌شناختی وجود دارد که طی آن هر جامعه‌ای که به فعالیت‌های خود مشغول بوده و به حیات خود ادامه می‌دهد، جامعه‌ی سالم نامیده می‌شود. اریش فروم در کتابِ «جامعه‌ی سالمِ» خود این دیدگاه را به نقد کشیده و متذکر شده که لزوما هر جامعه‌ای که به حیاتِ خود ادامه می‌دهد جامعه‌ی سالمی نیست. مباحثِ فروم البته گسترده‌تر از بحث ماست و در زمانه‌ای مطرح شده که اضطراب بحران‌های اجتماعی و سیاسی بعد از جنگ دوم جهانی، فضای روشنفکری جهان را بی‌تاب کرده بود. امّا در جای دیگری فروم می‌گوید:
«فرض کنیم در جامعه‌ی‌غربیِ ما، فقط به مدت چهار هفته سینما، رادیو، تلویزیون، خبرهای ورزشی و روزنامه‌ها تعطیل شوند. با بسته شدن این راه‌های عمده‌ی فرار عواقب برگرداندن مردم به سرگرم شدن با وسائل تفریحی که دستاورد آن‌هاست چه خواهد بود؟ یقین دارم که حتی در همین مدت کوتاه چندین هزار موارد اختلال عصبی بروز خواهد کرد و هزاران نفر دچار تشویش خواهند شد که از لحاظ علائم کلینیکی فرقی با «اختلالات عصبی» ندارد.» {2} و در ادامه با تکلمه‌ی خود، مقصود اساسی از این فرض را آشکار می‌کند: «اگر معجون مخدر برای نارساییهای اجتماعی موقوف شود، بیماری آشکار خواهد شد.» (همان)


وی در پاورقی گفتار خود، اشاره می‌کند که چنین آزمایشی را در مورد دانشجویان دانشکده‌اش به عمل آورده و از آنها خواسته که تصور کنند مجبورند سه روز تنها در اتاق خود بدون رادیو و خواندنی‌های سرگرم‌کننده غیر خبری به سر برند. تنها نشریات مفید، غذای معمولی و وسایل استراحت در اختیارشان خواهد بود. نود درصد دانشجویان پاسخ داده‌اند که در صورت وقوع چنین شرایطی یا دچار وحشتِ شدید خواهند شد یا هر قدر می‌توانند خواهند خوابید؛ یا به کارهای جزئی در اتاق مشغول خواهند شد یا با صبر منتظر خاتمه‌ی این سه روز خواهند بود. تنها عده‌ی کمی ابراز کرده‌اند که احساس راحتی خواهند کرد و از فرصتی که در اختیارشان قرار گرفته شده بهره خواهند برد.


نکته‌ی اساسی درباره‌ی شبکه‌های اجتماعی قرن ما چنین است؛ هر گاه روزگاری برسد که شبکه‌های نامداری چون فیس‌بوک، توئیتر و دیگر شبکه‌هایی که از راه خواهند رسید درکار نباشند یا برای مدتی از کار بیافتند، انسان قرنِ بیست و یک به سرنوشتِ مشابهی دچار خواهد شد. بنابراین، شباهتِ قابل درکی میانِ «گفتگو» و «شبکه‌های اجتماعی» وجود دارد.
گفتگو، برون‌ریزِ تشویش‌ها و ناهنجاری‌های درونی آدمی است یا دست‌کم آن طور که فینچر نشان داده است، می‌تواند باشد. شخصیت‌های شبکه‌ی اجتماعی به کمک گفتگو سعی دارند تا راهی برای شکل‌دادن به هویت، تعیین حد و مرزها، گریزِ از ناهنجاری‌های درونی و چشم بستن بر مشکلاتی که هر کدام در درون خود حمل می‌کنند بیابند. گفتگو، سرریزِ اندیشه‌ها و تلواسه‌های نسلی است که ناگهان خود را در برابر حقیقتی عریان و بی‌پناه می‌یابند: اینکه در برابر ارتباط با دیگران، از طریق فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، تنها چیزی که اهمیت دارد، «کلام» است.
هنگام گفتگو در عالم مجازی، گذاردن پیام، تدارک دیدن بلاگ، فرستادنِ نامه‌ی الکترونیکی و حتی هنگام شناساییِ هویت فردِ متقابل، همه چیز در قالبِ «کلام» فرو می‌کاهد. آقای ایکس، متولد روز و سال فلان، اهل فلان شهر و فلان کشور ...
مخاطبِ چنین وضعیتی در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن است با خود بیانگارد که همه‌ی این‌ها از لوازمِ جهانِ مجازی است. امّا غافل از اینکه نخست این جهان مجازی در حالِ بسط و تبدیل شدن به حقیقتِ روابطِ انسانی است و دوم اینکه آیا در جهان واقع نیز هویت‌های ما جز از طریقِ کلام تعیین می‌شود؟
از زمانی که انسان از بی‌آوایی به سوی آواهای معنادار و سپس به ایجادِ زبان رسید، تدریجا، مفاهیم عالم و «دانشِ»‌ انسانی در قالبِ کلام مسخّر شد. این رویداد ابتدا موجب سهولت‌هایی شد امّا به تدریج با اختراع خط و نگارشِ کلام در قالبِ حروف، معانی دیگری را پدید آورد. در روزگارِ بدون زبان، دلالت به هر چیز، دلالت به حضورِ اشیاء بود. امّا با پیدایش خط، دلالت به امرِ غایب، یک مرحله آدمی را از مدلولِ حقیقی دور انداخت. این پدیده در فرهنگ‌های دینی بیشتر قابلِ مشاهده است. نامِ خداوند، دالّی است که قرار است به حقیقتی در عالمِ‌خارج اشاره کند. امّا اتفاقی که می‌افتد برجسته‌شدنِ دلالت‌گر بر مدلول است. در این رویداد، به تدریج اسم بر مسمّی غلبه می‌یابد و حقایق به صورتِ «حقایقی پیرامون نام‌ها» تغییر هویت می‌دهند. به این ترتیب نامِ خداوند در دینِ یهود بیان‌ناپذیر است و بنا به انجیل یوحنا، همه‌ی حقیقتِ ‌مسیح در ابتدا در قالبِ کلمه بود.
کلمه، در فرهنگِ یونانِ باستان، در برابری با لوگوس یا خرد قرار می‌گیرد. امّا لوگوس خود به چه اشاره دارد؟ آیا این کلمات، بیش از آن که دلالت‌گر باشند، خود تبدیل به مدلول نشده‌اند؟ و در نگاهی نیچه‌ای، آیا رویارویی خرد و کلام با شور و جذبه و تصویر، به مغلوب شدنِ تصویر و جذبه نیانجامیده است؟ (می‌دانیم که نیچه روح آپولونی و خردمدار را در برابر روح دیونیزوسی و شور و جذبه‌ی انسانی نهاده و آنگاه برابریِ کلمه با روح آپولونی (لوگوس) شاید این تصور را به وجود آورد که تصویر نیز با جذبه وشور هم‌نهاد است.)
امّا حقیقتی ورای این‌ها نیز وجود دارد و آن‌ اینکه آدمی به ناگاه شیفته و مغلوبِ دست‌ساخته‌های خویش می‌شود. بت‌گران در ابتدا بتان را برای اشاره و دلالت به حقیقتی آن سوی ماده و جسمانیتِ ملموس آفریدند. امّا بتدریج بتان جای خدایان را گرفتند. کتاب‌های مقدس، اشارت‌هایی به حقیقتی مفروض در فراسوی شعور آدمی بودند امّا به تدریج، به جای آن حقیقت‌ نشستند. در جهانِ مدرن نیز که «انسان» به مثابه‌ی حقیقت اعلی بر جای «خداوند» تکیه زده، دوباره مغلوبِ بازیِ «کلام»‌ شده است. دنیایِ مجازی حقیقتِ آدمی را در قالبِ «کلام» فرو کاسته و بیماریِ عصر ما، از این حیث، بیماری نوینی نیست. رسانه‌ها، سرگرمی‌ها و شبکه‌های اجتماعی همگی ترجمانِ نامِ «انسان»‌ در قالبِ کلام و تصویر هستند. تصویر نیز در عالمِ‌ مدرن، کارکردِ کلامی به خود گرفته است. تصویر این بار نه به مثابه‌ی آیینگی حقیقت، بل به صورتِ رمزگانی «کلمه‌وار» و دلالت‌گر که قابلِ‌خوانش و قابلِ تأویل، نمود یافته است و در این‌جا ما با تصاویر به آن صورتی که هستند روبرو نمی‌شویم. کافی است نگاهی به دموهای شرکت‌های صوتی تصویری داشته باشیم که تصاویر شارپ و باکیفیتی از طبیعت ارائه می‌دهند. آیا آن‌چه می‌بینیم به راستی حقیقت است؟ برای درکِ بهتر این معنا، می‌توانیم به سه‌گانه‌ی ماتریکس Matrix اشاره کنیم. آیا براستی تصاویری که می‌بینیم حقیقی هستند؟
استغراقِ آدمی در عالمِ رمزگان‌ها و کلمات، استغراق آدمی در عالمِ مجاز است. عالمِ مجاز، عالمِ شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های جمعی و سرگرمی‌های عظیم جهانی، روندِ تولید مکانیکی هویت (به مثابه‌ی حقیقت) را تسریع بخشیده است. ما در گرفتاریِ قدیمِ خویش به جا مانده‌ایم جز این که آدم‌های شبکه‌ی اجتماعی می‌کوشند با گفتگو خودشان را نجات دهند. من گمان می‌کنم در شبکه‌ی اجتماعی، گمشده‌ی مارک، همان عشقی باشد که در سکانس نخست و باز در خلال گفتگویی تند و بی‌وقفه از دست داد. تمامِ آنچه بعد از آن رخ داد و اصلا پیدایشِ شبکه‌ی اجتماعی، شاید از نگاهِ این حدس و احتمال، حاصلِ مستقیم فقدانِ عشق در مارک باشد. مارک باز هم سعی می‌کند به آن دختر برگردد امّا تلاشش ناموفق است. بنابراین مارک جلو می‌رود و آنچه را از دست داده، با خلقِ غول مجازی «فیس‌بوک» جبران می‌کند. نگاه به شبکه‌ی اجتماعی که از حیث کنش فیلم آرام و نیازمندِ تفکری است، به دشواری ِ نگاه به یک منظره‌ی مه‌آلود در یک تابلو قدیمی است. در این یادداشت، صرفا چند سرفصل برای تفکر بیشتر پیرامون شبکه‌ی اجتماعی گشوده شده است. اینکه کارگردانی چه اندازه در بصری کردنِ این مفاهیم کارساز بوده نیز قابل بحث است. از نظر نگارنده نیازی به بصری سازی نیست. اصولا این بصری‌سازی خلافِ جهانِ مجازیِ فیلم است. فیلم در لایه‌ای رخ می‌دهد که به راستی جز این شیوه از نگاه به تصویر را نمی‌طلبد. کافی است آدم‌ها را از پس‌زمینه‌های دیالوگشان منتزع کنیم. دیالوگ در دانشگاه، خوابگاه،‌ رستوران، کاباره و ... هر کدام نمایشی از حضور آدمیزادِ قرن بیست و یک در فضاهای مختلف است و در پیش‌زمینه چی داریم؟ فقط حرف!
شبکه‌ی اجتماعی، در برابر حریفان دیگری چون آثار نولان، برادران کوئن، دارن آرنوفسکی و ... شاید یکی از بخت‌های اسکار امثال نباشد، امّا در صورتی که جوایزِ اصلی را ببرد تعجب نخواهم کرد. چنانکه در مورد گلدن‌گلوب نیز چنین بود. داستانِ شبکه‌ی‌ اجتماعی مانندِ مهلکه The Hurt Locker فیلمِ اسکاری پارسال، داستانِ روز دنیاست. داستانی که ریشه در تاریخِ «زبان» و «حقیقت‌سازی» آدمی دارد. این باید قصه‌ی جداگانه‌ی دیگری هم داشته باشد. قصه‌ای که هر کدام از ما در خلال فیس‌بوک، یا دیگر شبکه‌های اجتماعی از خودمان به جا می‌گذاریم.



1 فیاضی‌کیا، مهدی (1389)؛ تحلیل سرآغاز: (http://www.academyhonar.com/analysis/cinema-usa/935-inception.html)
2 فروم، اریش (1357)؛ جامعه‌ی سالم، اکبر تبریزی، کتابخانه‌ی بهجت، ص22.

درباره نویسنده :
دکتر مهدی فیاضی کیا

سمت در آکادمی هنر: دبیر ادبیات

دکتری پژوهش هنری (دانشگاه هنر تهران) - کارشناس ارشد ادبیات نمایشی (دانشگاه تربیت مدرس) - کارشناس کارگردانی (دانشگاه صدا و سیمای تهران)

فعالیت ها: منتقد و پژوهشگر سینما، ادبیات و نمایش / فیلمساز / مترجم / نویسنده (رمان، فیلمنامه و نمایشنامه)


نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما