عروس-پطرزبورگ
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-08-15 11:10
علیرضا طاهرخانی
بهروز افخمی در طول زمان فعالیت خود از عروس، شوکران و گاوخونی گرفته تا سنپطرزبورگ و حتی فرزند صبح، متناسب با دورانی که در آن به سر میبرد و با توجه به جوی که در جامعه سینمایی و اجتماعی کشور وجود دارد فیلمهایش را میسازد. در امروز ایران با توجه به حرفهایی که پیرامون فیلمهای سخیف و بی ارزش کمدی مطرح میشود این قابل پیشبینی بود که اگر افخمی بخواهد فیلمی بسازد در قالبی کمدی و در جهت نشان دادن کمدیای قابل خواهد بود.
سنپطرزبورگ در مقایسه با کمدیهایی که میشناسیم چه از لحاظ بازی و بازیگری و چه از لحاظ کارگردانی و سناریو یک سر و گردن بالاتر است. بر خلاف کمدیهای یاد شده از بازیگران حرفهای سینما استفاده میکند که یکی از جنبههای بازیهایشان حضور آنها در فیلمهای غیر کمدی است. محسن تنابنده یکی از همین دست بازیگران است، با اینکه سابقهی نوشتن سریالهای کمدی و البته بازی در آنها را دارد اما آنچه از او در ذهن داریم بازیهایی است که به خاطر آنها جوایز مختلفی را کسب کرده است . فیلم هایی مثل هفت دقیقه تا پاییز و چند کیلو خرما برای مراسم تدفین و ...
سنپطرزبورگ تا حدودی داستانگو است (منظور از تا حدودی را در ادامه متوجه می شوید) و بر اساس داستان اتفاق را روایت و سعی میکند با اتکا به فیلمنامه پیش برود تا بر اساس اتفاقاتی که داستان را رقم بزنند (آنچه در دیگر کمدی ها میبینیم) و این اتفاق مثبتی است برای ساخته شدن فیلمی کمدی در سطحی که بخواهد مخاطب خاص را هم جذب کند. فیلم شروع خوبی دارد، خوب ادامه پیدا می کند و در ادامه بد روایت میشود و البته خوب به پایان میرسد .
فیلم با آزادی کریم از زندان و رفتنش به محلهی قدیمی که در آنجا بزرگ شده است و دیدارش با دوستان ارمنی اش آغاز می شود. او در بدو ورودش درگیر ماجرایی میشود که باعث اتفاقات داستان است. تصادف پیرمردی که در کافهای در محل رفت و آمد دارد، با مردی مشکوک و رسانده شدنش به بیمارستان توسط او و شخصی دیگر. در مدتی که قرار است به بیمارستان برسند داستان شکل اصلی را با داده شدن آدرس خانهی معتضدنیا توسط پیرمرد به خود می گیرد. اما از زمانی که کریم عقاب دو سر مد نظر را پیدا میکند داستان دچار دو دستگی میشود .
این دو دستگی ناشی از این است که از این جا به بعد فیلم نمیتواند به دقت و راحتی قسمت اول داستانش را روایت کند. داستان پیش میرود و شخصیت کریم و تزار بودنش مشخص میشود اما این اتفاق شتاب زده رخ میدهد. در ذهن مخاطب سوالاتی ایجاد میشود که واقعی بودن اتفاقات را زیر سوال ببرد و به قول معروف سرهم بندی فیلم را تداعی کند. در صورتی که به نظر میرسد این گونه نباشد، چراکه این اتفاق با آنچه در قسمتهای ابتدایی و میانی فیلم میبینیم متناقض و در قبول اینکه کارگردانی مثل افخمی از این قسمت غافل شده باشد سخت است.
با توجه به این که افخمی در اکثر مواقع تاکید بسیاری بر روی تدوین فیلم توسط خودش دارد و آنچه از گذشته در رابطه با فیلمها و تدوینشان مطرح شده میتوان این فرضیه را درست دانست که اگر فیلم توسط خود یا زیر نظر او تدوین میشد این مشکل فیلم هم قابل حل بود. با همه این حرفها، ذهنیت افخمی و آنچه روی کاغذ نوشته شده بوده نمی تواند مد نظر باشد و این خود اثر است که حرف اول و آخر را میزند که در این جا از این قضیه به فیلم ضربه خورده است.
در فیلمهایی به این شکل که فیلم بر اساس شخصیتهای داستان پیش میرود شناخت کاراکترها و معرفی آنها امری است لازم، که فیلم از این نظر هم دچار مشکل است. دو شخصیت اصلی داستان به خوبی معرفی می شوند اما در شناخت شخصیت های فرعی با علامت سوالهایی مواجه میشویم .
بهاره رهنما تا حدودی به ما شناسانده می شود. با وجود این حضور او به عنوان کاراکتری که در پیشبرد داستان و پیشرفت آن کمک کننده باشد اهمیت چندانی ندارد. شخصیت رعنا میتوانست با چند تلفن ساده (همان طور که در بعضی سکانسها می بینیم) و البته تعاریفی که فرشاد از او داشت به همین مقداری که اکنون از او تعریف داریم مفید واقع شود، در ضمن وقتهایی اضافه باقی میماند و میتوانست مشکل اواخر فیلم را بر طرف کند.
همچنین امین حیایی به عنوان شخصیتی مبهم در فیلم حضور مییابد. ما او را نمیشناسیم و نمیدانیم با چه هدفی و برای چه کسی اقداماتش را انجام میدهد . تماسهای او با کیست و از کجا از راز عقاب دو سر اطلاع پیدا کرده است و چرا همیشه پشت سر کریم در حال حرکت است و سوالات فراوان از این دست که باعث میشد کاراکتر او از فیلم جا بماند و به فیلم نچسبد.
چه خوب میشد اگر فیلم را خود بهروز افخمی تدوین کرده بود و بحثهایی که پیرامون اکران پیش آمد اتفاق نمیافتاد ـتا ذهن ما را درگیر تدوین فیلم توسط خودش کندـ اما با این وجود و با همین شرایطی که فیلم در آن اکران شده میتوان سنپطرزبورگ را فیلم خوبی قلمداد کرد که حداقل سعی نکرده با هجو های زاید و تیکههایی چیپ و اتکا به قدرت طنازی بازیگرانش به هدف خود برسد و به هر نحوی مخاطب خود را راضی از سینما بیرون بفرستد و خود این جای امیدواری دارد که پس از مورد استقبال قرار گرفتن این فیلم و قبلتر از آن فیلم پسر آدم دختر حوا و البته هم زمان هر چه خدا بخواهد سینمای ایران رنگ فیلم های سخیف و بی ارزشی را که چند سالی است آن را قبضه کرده به خود نبیند و اگر فیلمی کمدی در آن اکران می شود حداقل توان آن را داشته باشد که بتوان در مورد آن فکر کرد .