نقد فیلم در ساحل چزیل؛ یک ماه عسل اشتباه از نویسنده تاوان
- توضیحات
- نوشته شده توسط ای. اُ. اسکات از نیویورک تایمز
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1397-05-05 03:12
بر اساس شعر مشهوری از فیلیپ لارکین "رابطه جنسی در 1963 شروع شد" به نظر میرسد سخت میشود تصور کرد اتفاق افتادن فیلم جدید دومنیک کوک مثل رمان یان مک اوان که بر اساس آن ساخته شده است؛ نزدیک به یک سال پیش اتفاق افتاده است.
فلورنس پونتینگ (شیرشا رونان) و ادوارد میهو (بیلی هولی) زوج بریتانیایی هستند که سعی دارند مراسم ازدواج خود را در یک هتل ساحلی پشت سر بگذارند، آنها هر دو باکره هستند؛ اما مشکلی که در این بین وجود دارد مرتبط به بیتجربگی آنها در مواجهه با احساسات و هوسهایشان و به اشتراک گذاشتن حرفهای خود از این احساسات است. معنی شعر لارکین چنین نبود که هیچ کس پیش از آنوس میرابلس (عنوان شعر لارکین) به رختخواب نرفته بود؛ بلکه به این معنا بود که صحبت کردن در مورد میلها و هوسها در دهههای گذشته امر عادی شده است که پیش از آن با یک شرم و حیا از آن صحبت میشده و احساسات ناشناخته بوده است.
آقای مک اوان (نویسنده رمان) در سال 1948 متولد شده و نزدیک به یک دهه جوانتر از شخصیتهای قصه فلورنس و ادوارد (و حتی یک نسل کوچکتر از لارکین) است. او اثر خود را از پیمایشی در سطوح کهنه مابین معصومیت اروتیک و دانش شهوانی شکل میدهد. در کتابش که همان نام فیلم را دارد "در ساحل چزیل" یک دیدگاه پس نگرانه ملایم با قضاوتی وابسته به موقعیت دارد که حاکی از پیش خبر دادن در مورد چالش بزرگی است که در دهه مشهور آیندهاش رخ خواهد داد.
فیلم -که فیلمنامه آن را هم یان مک اوان نوشته- ارائهگر تصویری از پردهای مابین گذشته و حال است. همانطور که از اقتباس ادبی آن بر میآید تصورات ذهنی از طریق جزییات مادی فیلتر شدهاند. تهیه و طراحی هنری لباس (که توسط سوزی دیویس و کیت مدن انجام شده است) بیعیب و نقص و دیده نشده است و هنر آن در به چشم نیامدن است. ارائه دقیق لباس شخصیتها، کتابهایی که میخوانند، غذایی که میخورند و دوچرخه سواری که میکنند همه و همه به شکل تحسین برانگیزی شخصیت آنها را کامل میکند. شاید هیچ چیز مثل جزییات فیلم نمیتوانست سال 1962 را به این صورت واقعی به نمایش گذارد.
جهان فلورنس و ادوارد طراوت و سردی را یک جا با هم دارد. این اثر یکی از آثاری است که میتواند در زمره کارهای خوب بازیگران آن شیرشا رونان و بیلی هولی قرار گیرد کسانی که خودشان را در فیلم ثابت میکنند. خانم رونان شاید از زیرکترین، تیزترین و باهوشترین بازیگران سی ساله امروز سینما باشد و وقتی آقای هولی کمتر شناخته شده کنار او قرار گرفته است، طوری بازی میکند که شما نمیتوانید از او چشمپوشی کنید. او کاریزما نیمه خشن و کمی خوش چهره از جوانی مایکل یورک از خود ساخته و با بازی در نقش ادوارد تلفیقی از تردید و حالتی تدافعی شخصیت را به نمایش میگذارد.
ادوارد و فلورنس یکدیگر را در یک جلسه خلع سلاح در محوطه دانشگاه ملاقات میکنند که به یک کلاس کوچک و البته نه چندان بیاهمیت در گروهی تقسیم میشوند. فلورنس دختر یک کارخانهدار (با بازی ساموئل وست) و یک استاد فلسفه (با بازی امیلی واتسون) است. پدر ادوارد (با بازی آدرین اسکاربراو) یک معلم مدرسه است. مادر ادوارد (با بازی آن ماری داف) که در کودکی ادوارد از ناحیه سر مجروح شده است در یک پریشانی به سر میبرد و به رنگ کردن و نقاشی کردن در محوطه و باغ مشغول است.
فلورنس یک ویولونیست کلاسیک است که پایهگزار یک گروه ارکستر جاه طلب است. ادوارد فارغ التحصیل دانشگاه لندن علاقهمند به ریتم موسیقی بلوز است و ترجیح میدهد کتابهای تاریخ عامه پسند بنویسد. اگر چه دلبستگیهای آنها متفاوت است اما کاملا مکمل یکدیگر هستند. آنها تصور میکنند زندگی پر از گفتوگوهای جذاب از سیاست، هنر و ایدههایشان با پیکنیکهای ریلکس کننده و پیادهروی در میان جنگل است. به نظر میرسد از صمیمت کامل برخوردارند و عشقشان فرجام خوشی به همراه دارد. به جز وقتی به رابطه جنسی و عاطفی میرسند. «در ساحل چزیل» دو صحنه فوق العاده دارد که نشان دهد چگونه رابطه جنسی نیز از ملزومات اصلی زندگی است و اینکه عدم آگاهی از همین رابطه چگونه میتواند همه چیز را در هم شکند. یک کمدی جالب و تعلیق زیادی از خجالت این زوج و نحوه ارتباط برقرار کردن آنها برای رسیدن به تخت اتاق خوابشان در هتل وجود دارد. آن چیزی که اتفاق میافتد در عین حال که معمولی و کاملا باورپذیر است، همچنین فاجعه بار است.
ادوارد و فلورنس شخصیتهای زمان خود هستند، اما آقایان مک اوان و کوک اصراری بر این که آنها نمایندهای از بیانیه آن باشند؛ ندارند. داستانشان بسیار خاص است و ریشه در خصایص اخلاقی خانوادهاشان و همچنین در جنایت تقریبا نمادین دارد، نشانی از شر که خودش را در دل سرنوشت میپیچاند. منبع ظرافت فیلم پوشاندن قصه در لایههایی از وحشت و اندوه است. درس دیگری که از اشعار لاریکن میتوان گرفت که والدین را در خط مقدم این ناآگاهی فرزندان قرار میدهد که آنها چگونه مورد آسیب قرار خواهند گرفت.
در پایان فیلم قدرت خود را از دست میدهد زیرا انعطاف پذیری نثر مک ایوان با یک ادبیات صحنهای جایگزین میشود و شاید این اجتناب ناپذیر باشد. رمانهای او قابل انطباق پذیری در سنیما هستند ولی معمولا در ترجمان از دست میروند. «عشق پایدار» و «تاوان» دو نمونه اخیر هستند. «در ساحل چزیل» از دوتای دیگر بهتر است و با یک فیلم خوب روبهرو هستیم. گرچه خود رمان را تاثیرگذارتر و کاملتر میدانم اما هر دو اثر تجسمی از اهمیت و تأکید کامل نبودن انسان هستند.
دیدگاهها