نگاهی به سریال یاغی، قصه همه رویاهای بربادرفته

سریال یاغی



سریال‌های شبکه خانگی آن‌قدر غیرقابل دیدن بوده‌اند که کمتر علاقه‌ای به ادامه دادن آن‌ها داشته‌ایم و کمتر با سریال‌هایی چون قورباغه و یاغی طرف بوده‌ایم که قصه خوبی را برای ما با تمام فراز و فرودهایش تعریف کنند. یاغی قصه یکی از ماست. ما که دوست داریم با تلاش‌هایمان به جایی برسیم اما عوامل زیادی سر راهمان هست و در آخر ناامید می‌شویم، اما جاوید «یاغی» گویی خستگی ناپذیر حاضر است برای عشقش و ادامه زندگی هر کاری بکند. سینما و سریال‌های بی‌قهرمان انگار قهرمان پیدا کرده و قهرمان قصه به دنبال یک رویای آمریکایی است. آیا داشتن رویای آمریکایی بد است؟ بله در سینمای آمریکا که سال‌ها با چنین تمی ما را پای فیلم‌هایشان نشانده دیگر حال بهم زن شده اما در سینما و سریال‌های ما که کمتر به دنبال رویا و قهرمان هستیم بد نیست و کمی هم جدید به نظر می‌رسد. زمانی سینمای اروپا این رویا را پوچ و احمقانه می‌دانست و این بار قهرمان قصه «یاغی» فقط رویا و آرزو در سر ندارد که تلاش هم می‌کند. موانع هم زیاد است اما ایستاده و مسیری برایش هموار شده که به سمت موفقیت قدم بردارد.



جاوید عاشق ابراست ولی هیچ حتی شناسنامه هم ندارد. خانواده ابرا اولین سنگ را جلوی پایش می‌اندازند. باید هویت و کار داشته باشد. جاوید همچون خیلی از افراد مستعد دیگر که گرفتار فقر هستند در محله لیان شامپو با وجود ناراضی بودن به اجبار دست به خلاف های متعدد می زند اما در بین دوگانه محله / عشق، این عشق است که موفق عمل می‌کند. عشق باعث می‎شود جاوید با خود عهد کند پس از یافتن هویت دیگر خلاف نکند و کار قانونی پیدا کند. او که به عهد با وجدانش پایبند است در مسیر رویا قرار می‌گیرد. رویای ملی پوش شدن در کشتی. این رویا یکبار روی شانه جاوید نشسته بود اما او باورش نداشت، زمانی آن را دید که متوجه شد تنها راه رسیدن به ابرا محقق شدن همین رویاست. رسیدن به دوبنده تیم ملی و رفتن به اروپا تا ابرا را آن جا ملاقات کند. ابرایی را که از او گرفتن تا دست جاوید به او نرسید. دقیقا تیر آخر دوگانه محله / عشق زمانی به محله خورد که دید از محله رکب خورده و ابرا را از دست داده تا این بار سراغ عشق بعدی کشتی – رویای رسیدن به دوبنده تیم ملی – برود.

 

پارسا پیروزفر طناز طباطبایی یاغی


محمد کارت در ادامه مستندهای خوبش و فیلم شنای پروانه که شاید تا به همین جا بشود گفت از سریالش پایین تر بوده یاغی را ساخت. یاغی را به ستاره‌هایی که کمتر سریال شبکه خانگی کار کرده بودند یا همچون پارسا پیروزفر اصلا کار نکرده بودند. تا به اینجا اغلب بازیگران به خصوص علی شادمان در نقش اصلی جاوید نمره قبولی گرفته‌اند. علی شادمان بعد از بازی های خوب در تئاتر و سریال می خواهم زنده بمانم اینجا هم پرفروغ ظاهر شده تا یک بازیگر کرد موفق دیگر بعد از هوتن شکیبا و نوید محمدزاده ببینیم.



روند پیش روی قصه شاید کند باشد و ماجراها در برخی اوقات به جای پیش روی با حوادث سر هم بندی شود اما در نهایت با فیلمنامه خوبی طرف هستیم. هر کدام از شخصیت ها حتی شخصیت نوازنده‌ی عاشق خواهر جاوید (جواد خواجوی) نیز به خوبی ترسیم شده و قصه‌ها در یک کل رضایت بخش هستند. تا به حال شش قسمت از این سریال را مشاهده کردیم و می توان به محمد کارت برای ساخت سریالی که درد جامعه است خوشایند بوده به خصوص که بر خلاف نود و نه درصد فیلم ها رویا دنبال می شود هر چقدر هم که کارت بخواهد در ادامه سریال ما را به سمت سیاهی‌های انتهای رمان (سالتو) اقتباسی ببرد، باز هم تا به اینجا پیشروی رویای مغفوله در سینما و سریال سازی ایران خوب است و دوست داریم جاوید را در مسیر قهرمانی دنبال کنیم.

درباره نویسنده :
نام نویسنده: نرگس جهانبخش

کارشناس ارشد پژوهش هنر

همکاری با آکادمی هنر از 1391

نویسنده و مترجم