باشگاه خودکشی: خودکشی در کوچه و خیابان برای رسیدن به رستگاری

 

باشگاه خودکشی 

تصور کنید صبح زود در حال رفتن به محل کار یا مدرسه هستید و به محض اینکه که وارد کوچه‌‌ای فرعی می‌شوید با صحنه جنازه متلاشی شده چند نفر که به صورت گروهی خود را از پشت بام ساختمانی به پایین انداخته‌اند روبه‌رو می‌شوید! سپس در طول روز مدام اخباری مبنی بر خودکشی‌های گروهی در سطح شهر به گوشتان می‌خورد و مدام نگرانید که فرزند یا دیگر اعضای خانواده شما عضو این گروه‌های خودکشی نباشند و جنازه‌شان در میان افرادی که امروز خودکشی کرده‌اند پیدا نشود.

 

حسی از نا امنی و نگرانی جامعه را در بر می‌گیرد و مدارس به دلیل خودکشی‌های گروهی دانش‌آموزان تعطیل می‌شوند, ادارات هم اوضاع زیاد خوبی ندارند و با همین معضل دست به گریبان‌اند ... این جهانی است که در اوایل قرن اخیر پس از به وجود آمدن باشگاه‌های خودکشی در کشور ژاپن ذهن سازندگان فیلم را آزار می‌داده است. فیلم‌هایی از این گونه به دنبال به وجود آمدن یک جریان اجتماعی تازه ساخته می‌شوند تا دغدغه‌ها و نگرانی‌های سازندگانش در مورد این اتفاق جدید و تغییرات و اثرات آن را نمایش دهند و برای هشدار دادن در مورد آینده و انتقال این حس به دیگران از سینما استفاده می‌کنند. آینده‌ای که با توجه به فرهنگ خاص کشورشان, رشد سریع تکنولوژی و پیشرفت شتابانه به سمت صنعتی شدن برای خود پیش‌بینی می‌کنند. موضوعی که دست‌مایه‌ی شاهکارهای بزرگی در طول تاریخ سینما بوده است اما این فیلم برای جذب مخاطب بیشتر و انجام هدفش که تاثیرگذاری بر عامه مردم و هشدار دادن به آن‌ها بوده است بیشتر به حواشی و جذابیت صحنه‌های فیلم پرداخته‌اند تا دغدغه‌های فلسفی در رابطه با نسل بشر. از فیلم‌های بزرگ با این مضمون می‌توان به فیلم رویاها که آکیرا کوروساوای مشهور در مورد نگرانی‌هایش برای ژاپن اشاره کرد. او دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های فلسفی‌اش را نسبت به دوران پس از جنگ جهانی و قضیه‌ی دستیابی انسان به فناوری هسته‌ای را با ساختن جهانی هولناک و جهش یافته نمایش داد, اما بر خلاف رویاها که با تمام مشخصه‌های غیر کلیشه‌ای و به شدت شخصی اش باز دل‌نشین است, فیلم باشگاه خودکشی زیاد به دل نمی‌نشیند. شخصیت‌پردازی‌ها عمیق نیستند و نمی‌شود با کاراکترها ارتباط برقرار کرد, داستان پیچش خاصی ندارد و فضاسازی مناسبی انجام نشده است. کارگردان نیز برای اینکه فیلم را جذاب‌تر کند و البته شاید هم چون می‌خواهد مخاطب را از خودکشی بترساند و او را از این کار نهی کند در جای جای فیلم سعی کرده است از صحنه‌های مشمئز کننده و دلخراش استفاده کند. اما فیلم این فضای یاس‌آور و تاریک را به خوبی به ما انتقال نمی‌دهد و ما کامل در دنیایی که مد نظر سازنده است غرق نمی‌شویم. متاسفانه, فضای کار عظمت و سنگینی کافی را ندارد. فیلم بیشتر مجموعه‌ای از نمادهاست که درست به هم متصل نشده‌اند. البته انتخاب نمادهای فیلم مناسب است.

مثلا استفاده از یک گروه موسیقی مخصوص نوجوانان به عنوان نماد شر جالب و هوشمندانه است. یک گروه موسیقی پرطرفدار نشانگر نقش رسانه و تبلیغات و درگیر شدن ذهنی کودکان و نوجوانان از همان سنین ابتدایی زندگی با مسائل بزرگسالان است که نتیجه‌اش پدید آمدن نیازهای یک فرد بالغ در شخصی است که هنوز به بلوغ لازم نرسیده است و جز ناکامی برایش سودی ندارد. چیزی که مرا تحت تاثیر قرار داد این بود که این فیلم مانند اکثر فیلم‌های ژانر وحشت نسل انسان را موجودی مورد ظلم واقع شده نشان نمی‌دهد که توسط  بیگانگان و نیروهای ماورایی پلید و شیطان‌گونه مورد تهدید قرار گرفته‌اند بلکه با رویکردی صحیح خود انسان‌ها را مسبب عذاب و مشکلات هم‌نوعان خود می‌داند و انتقادی صریح به صنعتی شدن جوامع, تبلیغات مادی‌گرایانه صرف رسانه‌ها و در کل نظام سرمایه‌داری حاکم بر دنیا می‌داند مثلاً دقت کنید به مکان‌هایی که خودکشی‌ها در آن‌ها رخ می‌دهد: مترو به عنوان نماد زندگی شهری مدرن و شاهرگ حمل و نقل عمومی و ارتباط سریع و نسنجیده میان پائین شهر و بالای شهر, مدرسه نماد سیستم مسخ‌کننده انسان‌ها که از بچگی کودکان را آموزش می‌دهد تا ابزار و جزئی مفید برای سیستم‌های مورد نظر سیاست‌مداران باشند و آن‌ها را با نظمی خشک وسیله‌ای می‌سازد برای ارضای خواسته‌های دیگران, گروه‌های موسیقی همان‌طور که قبلاً به آن اشاره کردیم به عنوان نماد رسانه و تبلیغات, دستگاه کپی به نشانه ماشینیسم و اتوماسیون اداری که به افزایش نرخ بیکاری و حذف بیشتر انسان‌ها از محیط‌های اجتماعی می‌انجامد و... در این فیلم کارآگاهی هم که به دنبال دلیل این خودکشی‌هاست با دیدن مردم اطرافش و دقیق شدن در زندگی آن‌ها به عمق روزمرگی, بی‌رحمی و پوچی جهان مدرن را درک می‌کند و خود نیز دست به خودکشی می‌زند و با این راهی که انسان‌ها هنوز هم پس از این همه سال هم‌چنان نابخردانه طی می‌کنند و قصد تغییر هم ندارند بلکه روز به روز بیشتر در باتلاق حماقت خود فرو می‌روند. بعید نیست روزی ما هم هنگامی که می‌خواهیم مترو سوار شویم صحنه‌ای مشابه صحنه‌ی ابتدایی و به یادماندنی فیلم ببینیم, یعنی ببینیم که گروهی از کودکان دانش‌آموز هنگامی که مدرسه تعطیل شده است, جلوی ریل مترو صف کشیده‌اند و در حالی که دست‌های یکدیگر را گرفته‌اند آوازهای شاد می‌خوانند به محض رسیدن قطار همه باهم همزمان خود را به روی ریل پرت کنند و با پاشیدن خون و تکه‌های بدنشان به اطراف به ما یادآوری کنند که هیچ گونه علاقه‌ای به زندگی در این جهانی که برایشان ساخته‌ایم ندارند.

و در آخر باید بگویم که اگر کمی کارگردان بیشتر روی فضاسازی فیلم کار می‌کرد و فیلمنامه کمی منسجم‌تر و قوی‌تر نوشته می‌شد و خود فیلم به عنوان منتقدی به رسانه‌ها و تبلیغات صرف کمتر سعی می‌کرد مخاطب‌پسند و تبلیغاتی از آب در آید و اینگونه آشکار نقض غرض نمی‌کرد می‌توانست یکی از به یاد ماندنی‌ترین فیلم‌های این ژانر باشد ولی حیف که ...

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر