بررسی فیلم خائن‌کشی ساخته‌ مسعود کیمیایی، من به کجا رسیده‌ام جان دقایقم بگو

خائن کشی

 

کارگردان بدیع و جوان دهه چهل ایران که با فیلم «قیصر» لقب قطب هنری و تجاری سینمای ایران را مال خود می‌کند؛ این روزها در دهه هشتاد عمر خود همچنان در اتمسفر سینمای ایران نفس می‌کشد، که جای بسی خرسندی است. خالق گوزن‌ها، دندان مار، سفر سنگ و اعتراض، در کوچه چراغ برق ( چراغ گاز)، همان‌جایی که سینماتوگراف را در قهوه‌خانه زرگر باشی نهادند، زاده شد و مردم شناسی را در کوچه‌های آصف‌الدوله و عین الدوله و بهار با زیست خود کنار لوطی‌های زیر بازارچه آموخت. وقتی امیر فرمان آزاد ( بازی داریوش ارجمند در فیلم اعتراض) از زندان آزاد می‌شود محسن‌خان دربندی ( مهدی فتحی) در مقابل او ایستاده و می‌گوید:

«صلوات برای سلامتی امیرعلی، ما کاری به حکم نداریم، حکم رو کاغذ مال محکمه‌س، اصلیت حکم مال خداست؛ که ما و منش ریخته و گلریزون می‌کنیم واسه کسی که آزاد می‌شه از این چاردیواری که همه‌ی دنیا چاردیواریه.»


در اینجا محسن دربندی خود کیمیایی است که همه دنیا را در مرام خود چهاردیواری اتاق کار خود می‌بیند. او هم می‌توانست به مانند برخی هم‌رده‌های خود مهاجرت کند یا در گوشه خلوت خود بنشیند اما همچنان در صحنه است و همچون سلطان ( فریبرز عرب نیا در فیلم سلطان) با هیچ چیز و هیچ کس این دنیا شوخی ندارد.


او در سینمایش که الهام گرفته از سینمای وسترن بود قهرمان تولید می‌کرد. قهرمانان سینمای کیمیایی به مثابه همان قهرمانان سینمای وسترن رفتار می‌کردند؛ که در روایت از آن به عنوان قهرمان کاتالیزور یاد شده است. او همیشه مردم را دوست داشته و برای مردم فیلم ساخته است. قیصر همچون آثار باستانی این سرزمین در نظرگاه مخاطبین قرار گرفته و آنقدر دیده شد که خیلی‌ها پس از سال‌ها همچنان دیالوگ‌های فیلم را حفظ هستند.


اما آیا امروز هم استاد دغدغه مردم را دارد؟
آیا آثاری که در سن هشتاد و سه سالگی می‌سازد برای مردم است؟ یا بیشتر غور‌ کردن در سینمای شخصی خودش است؟
خائن‌کشی آخرین ساخته مسعود کیمیایی برای چه کسی ساخته می‌شود؟



در طول فیلم و به خصوص پایان بندی فیلم که به خیلی از شخصیت‌ها و صحنه‌های فیلم‌های خودش ارجاع داده شده، چنین بر می‌آید که استاد قصد دارد حرف‌های از قلم افتاده را در کنار مرور خاطرات خود اضافه کند. ( اشاره به پایان فیلم که ارجاعی به فیلم‌ گوزن‌هاست و احیای دیالوگ‌های سانسور شده در آن فیلم)


همانطور که در فیلم خون‌شد اشاره ای به جریان‌های سیاسی مرتبط با نهضت نفت می‌کند؛ نشان از دغدغه او نسبت به این برهه از تاریخی دارد. او قصد دارد با عنوان کردن موضوع فروش نفت در دوره معاصر از درونیات خود به درونمایه‌ متن پیوندی ایجاد کند. حال مهم نیست چه کسی نفت را بفروشد.  گویا کل ایده‌ناظر فیلم همین است که اگر نفت را نخرند باعث گرسنگی در ملت می‌شود. حال فرقی بین افراد متصدی نمی‌کند. «خواه شاه باشد، خواه مصدق»


او به مانند جمله معروف به بازی قشنگ امتیاز نمی‌دهند عمل می‌کند و نتیجه گرایی را در کنار عملکرد صحیح مسئولین آن زمان اثرمند می‌داند. شاید به همین دلیل است که فرهاد آییش را انتخاب می‌کند و قصد دارد مصدق را در پس یک شخصیت پارودیک چنین بازسازی کند ؛ اما تمهیدات روایت سه‌ پرده‌ای و کلاسیک خائن‌کشی در تبیین رویکرد استاد خوب تشریح نمی‌شوند. دلیلش هم این است که استاد می‌خواهد به مانند هزاردستان «علی حاتمی» که شخصیت‌های تاریخی را در مفهومی که‌ «کاستوم درام» نام دارد قرار دهد. مفهومی که با طراحی صحنه یک اتفاق تاریخی را عنوان کند. منتهی در بیان «درام لباس» باید عنوان کرد که شکوه یک ملت بازگو می‌شود اما در روایت خائن‌کشی‌ نه از تاریخ مستند بلکه روایتی از مسعود کیمیایی را شاهدیم که به تارنمای تاریخی پهلو می‌زند.

 


مهدی بلیغ سارق معروف دهه چهل در شخصیت مهدی با بازی امیر آقایی متبلور می‌شود تا در بیان درام یاد شده همچون «خان‌مظفر» که از عبدالحسین میرزا شانزدهمین پسر عباس میرزا الهام گرفته تاریخ را همچون هزار دستان با زیبایی‌شناسی سینما عنوان کند. اما به قدری پیرنگ داستان آشفته است که ابدا به مانند آن کار درخشان نمی‌تواند هسته مرکزی داستان را با روایت و شخصیت پردازی مناسب بیان کند.



هرچند سیاهی فیلم و سبک‌پردازی آن نوعی فیلم نوار ایرانی را یادآوری می‌کند که موضوع گرسنگی مردم را در دل روایت و در میان ایماژهای فیلم و شلوغی و در هم و برهم داستان بازگو کند؛ اما به مانند قمار‌خانه قاسم کوری که می‌گوید: من نمی‌دانم اینجا کی‌به‌کیه؟ شما میدونی بهم بگو ... عمل می‌کند. گسست در روایت فیلم، همسو نشدن مخاطب با شخصیت‌های داستان، ازدیاد کاراکترها و خرده روایت‌های بدون اثر، بازی تصنعی بازیگران از بار درام اثر می‌کاهد.


اگر این کار بصورت سریال ساخته می‌شد؛ کارکرد بهتری می‌داشت؛ چرا که در سریال شخصیت پردازی بهتری نسبت به هریک از افراد داستان می‌توانست انجام گیرد ولی در این فیلم، نسبت به شعار فیلم که همانا، طرفداری از مردم است علاوه بر تلاشی که صورت میگیرد؛ نمی‌تواند مخاطب را همسو کند و مردم را در طول فیلم در قمارخانه‌ها و قهوه‌خانه‌ها مرتجعانه و واپس‌گرا نشان می‌دهد و مخاطب هم به دلیل جدا افتادگی با فیلم نمی‌تواند به مانند آثار قبلی کارگردان همراه باشد.



تنها خوانش خوشبینانه از این اثر بازنمایی از آشفتگی‌های آن زمان است که در قالب هالوسیشن و آلوده به توهمات در سبک پردازی مسعود کیمیایی به رشته تصاویر درآمده است.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر