نقش خیال دریا در ذهن ماهی کوچک / نگاهی به فیلم «دریا و ماهی پرنده»

 

 

 

دریا و ماهی پرنده

فیلم دوم مهرداد غفارزاده از جهان ذهنی مردی بیرون می زند که در گذشته‌ای دور و دراز، آثاری داستانی را به روایتی شیرین درآورده و نگاهش به روزگار هم‌چون خوانش داستانی شاعرانه می‌ماند. در نقد پیش‌رو با سویه‌ای دور از جهان روایی فیلم "گیرنده" مواجه می شویم تا همسفر با اثری فرم گرایانه و جهانی شاعرانه باشیم که تصاویر در آن همچون زبانی قصه گو عمل می کند. فیلم، سرشار از قاب های زیبایی است که در سیاهی سرنوشت نوجوانانی بزهکار، جلوه ای دیگرگون می یابد و فیلمساز با هم قرینگی جهان کنونی این کودکان رنج دیده و فضایی آرزومندانه از قاب هایی انتزاعی به ترکیب غمگسارانه ای از حقیقت در برابر عنصر غایب خیال دست می زند.

 

فیلم دریا و ماهی پرنده، روایتی است از روزگارِ در حال گذر نوجوانان بزهکار در کانون اصلاح و تربیت که با ورود احسان، میهمان جدید این دارالتادیب که پسری است ناشنوا، روایت به سمت تابش رنگ بر چهره غریب دقایق می رود و این شازده کوچولوی غم پاره های کودکانه همچون شهریار داستان سنت اگزوپری به دنبال اخترکی است که سال ها پیش در سفری رویاگونه دیده بود و از این منظر، فیلمساز به دنبال قاب هایی آرزومندانه از احسان در دل امواج آبی دریا است و فیلم در دقایقی به فضایی سوررئالیستی گرایش می یابد تا با نمایش انیمیشن و با توجه به روایتی کودکانه از دالان صادقانه نقاشی به قلب روایتی تلخ نزدیک شویم. جایی که پدر احسان براساس صید غیرقانونی ماهی از دریا کارش را از دست داده و احسان نیز با توجه به فروش غیرمجاز فیلم بازداشت و به کانون مراقبت های کودکان منتقل شده است. در این میان اشاراتی زیبا در لایه ای پرمعنا از حکایتی ظریف صورت می گیرد. آن جا که حرفه پدر در ارتباط با دریا و صید ماهی قلمداد شده و این نگاه، ارجاعی به نقاشی های پسر در داخل بازداشتگاه یافته که غالب آن به شکل ماهی است و از طرفی نشانه فوق می تواند به قلمروی امید نهفته در قلب پیرمرد داستان همینگوی در کتاب پیرمرد و دریا نزدیک شود. از نگره ای دیگر می توان به حرفه فروشندگی فیلم در نزد احسان اشاره داشت که به مانند عرضه کننده تصاویری رویاگونه و به دور از عالم واقع نزد مردم تعبیر شده که دعوت به تماشای صورتی دیگر از احوال زیستن دارد. از این رو نگرش ایجازی به اشیاء و اشکال و گریز به جهانی دور از روایت زبانی در این اثر به موقعیتی امپرسیونیستی نزدیک می شود و کارگردان نیز به زیبایی، شخصیت اصلی فیلم را نوجوانی ناشنوا قرار داده که هم مسیر روایت را به داستانی تصویری به جای واحدی زبانی می رساند و هم به چالشی فلسفی از این منظر گرایش یافته که تنها کسی که در جمع می تواند به کشف حقیقتی فرا زمینی و بُعدی آن سویی دست یابد، موجودی است که توان برقراری ارتباط کلامی را ندارد و از این منظر فاصله ای دور از آدمیان گرفته است.

فیلم در ارجاع به ذهنیت نقاش گونه احسان، به سمت نمایی گرافیکی رفته و ترکیب رویا آفرینی انیمیشن با رئالیسم غمناک شخصیت ها در کانون اصلاح و تربیت، به خوبی در هم تلفیق می شود. همچنین تداوم نماها و کادربندی هایی زیبایی شناسانه در اثر و استفاده دلهره آمیز از صدا در تبیین هیاهوی روزگار به خوبی در خدمت روایت قرار گرفته است. از تطابق هوشمندانه فرم با روایت در فیلم می توان به نمونه ای اثربخش اشاره داشت که در سکانسی که وارد دنیای ترسیم شده نقاشی می شویم، فضای صوتی به کلی غایب شده که به مانند پای نهادن به سیاره ای دیگر از زیستن به شمار می رود. از طرفی نشانه های سینمایی ارزنده ای را در راستای شخصیت شناسی کاراکتر و با نگاهی تصویری می توان برشمرد که از جمله ثبت نقاشی خرگوش، ماهی و بادکنک بر دیوارهای کانون است که همه اشاراتی به احوال رهایی بخش احسان از این تنگنای بی رنگ دارد و آن گاه که به تعداد کودکانِ دربند، خرگوش هایی به نقاشی درمی آید، می توان این نگره را به کل تعمیم داد.

فیلم دریا و ماهی پرنده، ارجاعات بسیاری در برون‌متن به جهان فیلم هایی دوست داشتنی دارد. آن گاه که می توان به ردپایی از چهارصد ضربه تروفو رسید و به تماشای پوسترهای نقش بسته بر دیوارهای خیال انگیز سینما چشم دوخت که نشانی از پدرخوانده فوردکاپولا و نیز اولیور توئیست پولانسکی دارد و البته تصویری تابناک از چاپلین را بر صفحه نمایان می سازد که با دیالوگ "من سرورم" به تبلوری همسان با ترنم خیال کودکان دارالتادیب اشاره دارد. در این میان کارگردان، نگاهی معصومانه به پیکر ناگوار بزهکارانی دارد که در میان ناملایمات زندگی بدین سوی تاریک غلطیده اند.

البته فیلمساز در دقایقی به دام روایتی بی هویت از بافت شکل یافته خود درافتاده و با حضور بازرسی بی نشان در کاراکتری با نام کاظمی، از پیچش روایی خود خارج می شود و به سمت تن دادن به بازی بی کارکردی در تنه اصلی فیلمنامه می رود.

مهرداد غفارزاده در این فیلم ما را به جهانی مملو از شاعرانگی با قلم تصویر می رساند و در این میان جایگاه فیلمبرداری شایسته چون مرتضی غفوری نیز محفوظ است. همچنین نقش آفرینی ارزنده کودکانی نابازیگر و خصوصا بازیگر ناشنوای نقش احسان و البته نادر فلاح نیز قابل توجه می باشد. فیلم، روایتی دلربا از فضایی تنگ و تاریک دارد و این بادها هستند که کاغذهای نقاشی را به جهانی دیگر پرواز می دهند، به سوی آسمانی که گهواره اش دریاست و دل اش همچون احسان، به ماهی پرنده در آن خوش است. دلی که داغ دارد و به جایی دیگر از رویا نمی توان وصل اش نمود، چرا که پشت دیوار، دریایی است که شاید به قول شاعر، شهری دیگر را بتوان در آن پیدا نمود.

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
مرتضی اسماعیل دوست
نام نویسنده: مرتضی اسماعیل دوست

فعالیت‌های مطبوعاتی در رسانه‌های مختلف

فعالیت‌های هنری: ساخت فیلم کوتاه، نگارش فیلمنامه و داستان