نقد فیلم احمد جوان Young Ahmed برادران داردن؛ درامی احساسی و انسان‌گرایانه

نقد فیلم احمد جوان

در «احمدِ جوان» سطحی از تاریکی وجود دارد که مخاطبان پیش‌تر در آثارِ ژان پیر و لوک داردن، برادرانِ بلژیکیِ خوش قریحه‌ای که درام‌های انسانی و واقع‌گرایانه‌شان تا به حال دوبار نخلِ طلای کن را برای‌شان به ارمغان آورده، ندیده بودند. درست مانندِ پدر و مادرهایی که بچه‌های مشکل‌دار را به سرپرستی می‌گیرند، این برادرانِ کارگردان نیز تا به حال در فیلم‌هایشان با چندین نوجوانِ پردردسر دست و پنجه نرم کرده‌اند. به‌خصوص در «رُزتا»، «پسر» و «پسری با دوچرخه»، با این‌که شخصیت‌های اصلی در شرایطِ سختی قرار می‌گیرند، اما می‌توان در پسِ آن داستان‌ها خوش‌بینیِ نهفته‌ای را حس کرد که در موردِ احمد جوان، نوجوانِ مسلمانِ افراطی ‌شده‌ای که تلاش می‌کند معلمش را بکشد، این امر متفاوت است و ممکن است که دیگر نتوان او را نجات داد.

 

از یک منظر، این مسئله ضرورتی تازه برای دیدن آخرین فیلمِ این کارگردانانِ خبره ایجاد می‌کند. کارگردانانی که سبک‌شان به قدری آشنا شده بود که مخاطبان تقریبا می‌توانستند حدس بزنند که سناریو‌یِ فیلم‌هایشان که اغلب در پی نمایش برشی از یک زندگی مسئله‌دار بود، چه فرجامی خواهد داشت. اما اگر نوجوانِ سیزده ساله‌ای را که بی‌قرارِ جهاد کردن است به فیلم اضافه کنید، اوضاع ناگهان بغرنج می‌شود و شاید حتی در حد مرگ و زندگی شرایط خطرناک و غیرقابل پیش بینی شود. هرچه باشد، چیزهای خیلی کمی خطرناک‌تر از نوجوانی حق‌به‌جانب‌اند که از اعتقاداتِ ساده‌لوحانه‌یِ خود نیرو می‌گیرد و تجربه‌یِ زندگی و احساسِ همدلی نیز منصرفش نمی‌کنند.

 

همین ترکیب احساسی در قرنِ گذشته میلیون‌ها انسان را در چنگِ ایدئولوژی «جوانانِ هیتلری » اسیر کرد، با این تفاوت که در فیلم، احمد گرفتارِ موجِ فشارِ اجتماعی نشده، بلکه در برابر آن مقاومت کرده است. آن‌چه برادران داردن قصد دارند در این فیلم نشان ‌دهند، همان معضلی است که جوامعی که در معرض تروریسم قرار گرفته‌اند، بیش از هر چیزی از آن می‌ترسند: این فکر که مردمِ عادی – و در عین حال کسانی که هیچ شباهتی به اکثریتِ غالب ندارند – ممکن‌ است شستشوی مغزی داده شده و به مأموران جهادی تبدیل شوند. هرچقدر که دو برادر در این فیلم قصد داشته‌اند تا ذهنیتِ جدی‌ معمول خود را داشته باشند، اما افزایش بار دراماتیکی که برای به تصویر کشیدن این ماجرا لحاظ کرده‌اند، ممکن است آخرین فیلم داردن‌ها را به جنجالی‌ترین فیلم‌شان تاکنون بدل کند.

 

از همان ابتدایِ «احمدِ جوان» مشخص است که این نوجوانِ شهریِ دو نژادی (ایدیر بن عدی) ارتباطی خطرناک با یک روحانی جنگ طلب (عثمان مومن) برقرار کرده که افکارِ مسمومی در ذهن پسرِ جوان می‌کارد. در مدرسه، احمد از دست دادن با معلمش اینِس (میریم اخدیو) به واسطه‌ی این‌‌ که او یک زن است، سَرباز می‌زند، در حالی که در خانه، مادرِ سفیدپوستش (کلر بودسون) را به خاطرِ نوشیدنِ الکل به عربی مؤاخذه می‌کند. هر چه پیش می‌رویم شواهد حاکی از این‌ است که این تغییرات اخیرا در رفتارِ احمد رخ داده‌، چرا که پسری که تا همین چند هفته پیش به نظر نوجوانی معمولی بود، حالا نسبت به نماز‌ خواندن و «پاک» بودنِ اطرافیانش وسواس پیدا کرده است.
از همان آغاز «احمدِ جوان» می‌توان متوجه شد که با فیلمی از برادرانِ داردن طرفیم. فیلمی که ویژگیِ «زمختی» فریبنده‌ی آثارِ ابتداییِ دو کارگردان را در خود دارد که یادگاری از پس‌زمینه‌یِ مستند‌سازی این دو برادر است. با این حال، آن‌ها داستان‌سراهایِ بسیار کارآمدی هستند و سرنخ‌هایی که مخاطب برای سنجش شخصیت‌ها (و حتی گاهی تجدیدنظر درباره‌ی آنها) نیاز دارد را با مهارتِ نویسنده‌های کهنه‌کار یک رمانِ کاراگاهی به هم می‌بافند.

 

در مقایسه با شخصیت‌هایِ اصلیِ پیشینِ داردن‌ها، ممکن است درک کردنِ احمد در نگاه نخست کمی دشوار باشد. آن روحانی از همان ابتدا ذهن‌اش را آلوده کرده و از او می‌خواهد درباره‌ی آنچه باهم در مسجد صحبت می‌کنند دروغ بگوید. نیمی از زمانی که احمد در تصویر دیده‌ می‌شود در محاصره‌یِ دیگران است و برای شناسایی نشدن و لو نرفتن مجبور می‌شود رفتارش را با آن‌ها وفق دهد. اما در صحنه‌های فردی با پسر دیگری طرفیم؛ پسری که عکسی از پسرعموی جهادی‌اش را در دفترش نگه می‌دارد و هنگامِ نماز آن را زیر سجاده‌اش می‌گذارد. احمد زمانی بیشتر ترسناک است که درباره‌ی خشونت فکر می‌کند، مثلا نحوه‌ی دویدن با چاقویی در کفش‌اش را تمرین می‌کند یا مسواکی را که دزدیده تبدیل به سلاحی دست‌ساز می‌کند.

 

اگرچه این رفتارها تا حدی نزدیک به کلیشه‌پردازی‌های معمولِ نژادی است، اما انتخابِ بازیگرِ فیلم تا حدی این موضوع را متعادل می‌کند. بن عدی، بازیگرِ احمد، که در اولین فیلمش بازی می‌کند، چهره‌ای لطیف و ظاهری ملایم دارد. او به نظر می‌رسد بیشتر شبیه کسی باشد که ممکن است به عنوان آخرین گزینه برای بازیِ وسطی انتخاب ‌شود، تا شبیه کسی که با یک اسلحه وارد مدرسه می‌شود (سناریویی که متأسفانه آمریکایی‌ها به خوبی با آن آشنایی دارند. افرادی غیرقابل پیش بینی که برای چنین اقدامی حتی نیازی به کاتالیزوری مانندِ افراطی‌گریِ مذهبی نیز ندارند).

 

برخلافِ فیلمی چون «پسری با دوچرخه» که در آن تأثیرِ مثبتِ یک بزرگسال می‌تواند تفاوت زیادی در زندگی یک جوان ایجاد کند، فیلم «احمدِ جوان» نوجوانی را نشان می‌دهد که گرفتارِ نوعی مسابقه‌ی طناب‌کشی میانِ دو سرمشقِ رقیب شده است. از یک سو اینِس، معلمِ مسلمان است که خواندن را به احمد آموخته و از دانش‌آموزانِ دیگرش می‌خواهد عربی را از منابعی غیر از قرآن بیاموزند؛ و در سوی دیگر آن روحانی است که هنگام حرف زدن درباره‌ی اینِس از کلماتی چون «مرتد»، «کفرگو» و «بدعت‌گذار» استفاده می‌کند. او با شیوه‌های اینس مخالف است و احمد با شنیدن نقل قولی از او که آیه‌ی «و هرجا آن‌ها را یافتید بکشیدشان» می‌خواند، به اشتباه این مخالفت را نوعی فتوایِ مرگ قلمداد می‌کند و اجرای عدالت را شخصاً به عهده می‌گیرد.

 

پس از این‌که احمد بیرونِ آپارتمانِ اینس برایش کمین می‌کند و در حمله‌اش ناموفق می‌ماند، فیلم به یک مرکزِ بازپروریِ جوانان کات می‌خورد که در آن احمد هنوز عصبانی است و وحشی‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. چنین لحظاتی که یک آشفتگی شخصی را نشان می‌دهد- و نمونه‌اش هم در سینمای داردن‌ها کم نیست- قلبمان را به درد می‌آورد اما در عین حال در تقابل با نیکی و درکی که به همان اندازه صادقانه است، به تعادل می‌رسد. در اینجا، مشاوران با احمد کار می‌کنند و تلاش می‌کنند بدون توهین به باورهای اسلامی‌اش، او را آماده‌ی بازگشت به جامعه‌یِ بلژیک کنند. آنها حتی به او پیشنهاد می‌کنند که در مزرعه‌ای کار کند؛ جایی که او با دخترِ سفیدپوستی هم‌سنِ خودش به اسمِ لوییز (ویکتوریا بلوک)، رابطه‌ای دوستانه برقرار می‌کند که در ادامه به چیزی پیچیده‌تر تغییرِ شکل می‌دهد.

 

اما اعتقاداتِ احمد از آنچه دیگران تصور می‌کردند، قوی‌تر به نظر می‌رسد. صحنه‌هایی که او تنهاست نشان می‌دهد که احمد برنامه‌ی خود برای آسیب زدن به اینس را کنار نگذاشته است و در ادامه چنین حقیقتی تعلیقی دلهره‌آور ایجاد می‌کند که در تمامِ بخشِ دومِ فیلم، درست تا آخرین صحنه ادامه دارد. در آخرین لحظات اتفاقی می‌افتد که به احتمالِ فراوان همدردیِ اغلب مخاطبان را به سویِ احمد جلب می‌کند. البته در آخر این طور حس می‌شود که داردن‌ها نمی‌دانستند که فیلمشان را چگونه به اتمام برسانند و به نظر می‌رسد که با گره‌گشاییِ عجولانه‌ای روبروییم که با آنچه پیش از این در فیلم اتفاق افتاده همخوانی ندارد - مگر این‌که منش داردن‌ها را از ابتدای حرفه‌ی فیلم‌سازی‌شان در نظر بگیرید، که در این‌صورت، این کاتارسیس نه تنها سازگار با این منش است، بلکه حتی می‌توان آن‌ را سزاوارانه دانست.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر