پرونده مهرماه: الیور استون کارگردانی رک و غیرقابل پیش بینی

 

برای مطالعه نقد هر یک از آثار الیور استون روی پوستر آن کلیک نمایید.

 

 

jfk   wall street   natural_born_killers  

  جی اف کی JFK                    وال استریت 1و2 Wall Street                  قاتلین بالفطره Natural Burn Killer

           the doors         vietnam

                                    درها (دروازه ها) The Doors             سه گانه ویتنام (جوخه، متولد چهارم جولای، آسمان و زمین)                                  

 alexander     seizure     the hand  

                                الکساندر Alexander                      تصرف Seizure                         دست The Hand

comanante                            last year in vietnam 

                               مستند فرمانده Comandante                     فیلم کوتاه آخرین سال در ویتنام Last Year in Vietnam

 

درباره‌ی الیور استون: کارگردانی رک و غیرقابل پیش‌بینی

 

ویلیام الیور استون متولد 15 سپتامبر 1946 در شهر نیویورک می‎باشد. او بیش از هر چیز به دلیل صراحت لهجه‎اش معروف است. استون استاد پرداختن به موضوعات جدل‎امیز و یک فیلمساز پرافتخار و سرشناس در بین سیاستمداران بیشتر کشورهای جهان است. فیلم‎هایش سبک و نوع نگاه متفاوتی دارد. شاید هیچ‎کس بهتر از او نتواند با شمایل‎سازی از یک بازیگر در نقش‎های منفی او را رهنمود به جوایز اسکار کند.

oliver stone 

زمانی‎که استون در دانشگاه یال مشغول تحصیل بود جنگ ویتنام درگرفت و او با توجه به آرمان‎هایی در سر دانشگاه را رها و وارد ارتش شد. او با جان و دل برای چیزی جنگید که بعدها افسوسش را خورد و دو مدال افتخار دریافت کرده از جنگ را کنار نهاد. همین امر بسیار در نگره فیلمسازی استون رشد یافت و او را به یک فیلمساز ضدجنگ بدل کرد. او با فیلمی کوتاهی به نام آخرین سال در ویتنام Last Year in Vietnam  در 1971 –کار دانشجویی‎اش- راه فیلمسازیش را آغاز کرد. هرچند این فیلم به تجربیات جنگی استون ارتباط خاصی ندارد و دغدغه او پیرامون سربازان بازگشته را نشان می‎دهد که باید برای التیام زخم‎های روحی و جسمی خود و آداپته کردن با جامعه شهری نیویورک تلاش کنند؛ اما کلید ساخت سه‎گانه جنگ او شد. پس از ساخت فیلم کوتاهش فیلمسازی حرفه‎ای را در دهه هفتاد با ساخت یک فیلم وحشت تصرف Seizureشروع کرد که دهه‎ی بدی برای او بود. مهم‎ترین نکته دهه‎ی هفتاد برای او نوشتن فیلمنامه‎ی قطار نیمهشب Midnight Expressبرای آلن پارکر بود که کاندید بهترین فیلمنامه اسکار شود و جایزه را هم ببرد تا به عنوان یک فیلمنامه‎نویس خوب معرفی شود.

دهه‎ی هشتاد را هم با ساخت فیلم ترسناکی دیگر به نام دست The Hand آغاز کرد و هم‎چنان به عنوان فیلمساز شاخص مطرح نبود تا پس از تحصیلات عالی از دانشگاه نیویورک فیلمنامه فیلمی را بنویسد که یکی از مطرح‎ترین و مهم‎ترین فیلم‎های تاریخ سینما شد. صورت زخمی Scarface را در سال 1982 برای برایان د پالما نوشت و د پالما هم‎چنین مهم‎ترین شخص پس از راجر کورمن در نیمه دوم عمر سینما شناخته شود که مسیر مهم‎ترین فیلمسازان جهان را مشخص کردند. پس از این فیلم استون به هنرمند قابل احترامی تبدیل شد و پس از این فیلم برای مایکل چیمونو سال اژدها Year of the Dragon را نوشت و به سراغ اولین فیلم مهمش با سرمایه‎گذاری کشور السالوادور به نام سالوادور رفت.

سالوادور را در رابطه با خبرنگاري جنگي ساخت كه از آمريكا به السالوادور رفته و با حوادثي مرگبار دست وپنجه نرم مي‎كند. فيلمي به شدت غافلگير كننده با غناي تكنيكي فوق العاده كه وجه هولناك جنگ و درگيري‎هاي داخلي اين كشور را با شدت هرچه تمام‎تر به مخاطبان خود ارائه كرده و تاثير عميقي را برجاي مي‎گذارد. سالوادور در 1986 اکران شد و انگار که استون تمام نیروی خود را برای این سال رؤیایی خود نگاه داشته بود. همان سال هشت میلیون مسیر به مرگ 8 Million Ways to Die را برای هال اشبی نوشت و مهم‎ترین فیلمش در همین سال یعنی جوخه Platoon اکران شد. استون در اين فيلم به شدت سياست‎هاي دولت آمريكا در آن سال‎ها و در رابطه با حضور نظامي در ويتنام را مورد انتقاد قرار داده و بر از دست رفتن ارزش‎هاي انساني در اين جنگ خونين که خود از نزدیک در ان حضور داشت؛ تأکید مي‎كند.موفقیت الیور استونی که تا چند سال پیش در محاق بود چنان شگرف بود که اسکار را برای جوخه تصاحب کرد و پس از آن فیلم‎های اعتراضی خود را ادامه داد و تیغ تند انتقاد خود را به سمت دنیای اقتصاد با فیلم وال استریت Wall Street و دنیای رسانه‎ای و سیستم اجتماعی با فیلم گفتوگوی رادیویی Talk Radio کشاند.

استون در مسیر بسیار خوبی قرار داشت و سریع در سال بعد به سراغ متولد چهارم ژولای Born on the Fourth of July با اقتباس از کتابی به همین نام نوشته‎ی ران کوئیچ رفت. داستان زندگی خود  ران کوئیچ سرباز که همانند کریس تیلور به ویتنام رفته تا ناجی کشورش لقب بگیرد اما درهم شکسته و ویران به کشورش بازگشته و در این میان کسی را در انتظار بازگشتش ندیده است. الیور پس از عمل به دغدغه‎هایش پای در مسیر تازه‎ای گذشت مسیری که شاید تمایل داشت سبک کاریش را در آن سو دنبال کند. ساخت فیلم‎های تکنیکی و تجربی که با درها (دروازه‎ها) The Doors آغاز گشت. درهابا اقتباس از کتاب کسی از اینجا زنده بیرون نمیآید نوشته جری هاپکینز و دنی ساکرمن بر اساس زندگی خواننده مشهور راک جیم موریسون ساخته شد. استون انارشیست اواخر دهه‎ی شصت که جوانان خواهان اصلاحات و کنار رفتن برخی ممیزی‎ها بودند را به هجو کشید و مرگ موریسون را غرق در مواد، شهوت و هنجارشکنی طوری به تصویر کشد که به خوبی آینده آمریکا و غرب ترسیم شود.

در همان سال درخشش‎های این کارگردان رک سینمای آمریکا ادامه داشت و شاید مهم‎ترین فیلم سیاسی تاریخ سینما را ساخت. جیافکی JFK در حواشی ترور جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا بود که تفاوت بسیاری با دیگر سیاستمداران داشت و شاید خیلی از دستان قدرت تاب ریاست او را نداشتند. استون با این فیلم به سبکی از تدوین رسید که شاید عناصری از آن کم‎رنگ توی کارهایش بود. تأثیر مکتب مونتاژ را خیلی واضح می‌شود در آثارش از این به بعد دید. استون از تلفیق صوت، تصویر و حتی تصاویر نمادین  برای معناسازی و ایجاد روایت استفاده کرد و این امر در قاتلین بالفطره Natural Born Killer و دوربرگردان U Turn نمود بیشتری یافت.

آخرین فیلم سه‎گانه ضدجنگ ویتنام را آسمان و زمین Heaven and Earth رقم زد. در آسمان و زمین دیگر ما با تقابل دو فرهنگ مواجه نیستیم؛ بلکه در حال دیدن سازش و تاثیر گذاشتن آن‎ها بر یکدیگریم. او نسلی را به تصویر می‎کشد که خواهان فراموشی ویتنام است و می‎خواهد خود را با شرایط جدید وفق دهد.

در همان سال که استون JFK را ساخت پای کوئنتین تارانتینو نابغه سینما به استودیوها باز شده بود و کتابش قاتلین بالفطره Natural Born Killer را معرفی می کرد. کتابی که استون از آن خوشش آمد و بدون درنظر داشتن تارانتینو فیلمنامه آن را بدون تغییر خصوصیات اکسپلویتیشن (استعمارگر خواسته‎ها و غرایز مخاطب و مؤلف) که رابرت رودریگز و خود تارانتینو سمبل‎های آن در دو دهه اخیر شناخته می‎شوند؛ نوشت و سپس به تصویر درآورد. او از خصوصیات ذاتی این سینما استفاده کرد و از رسانه تا سیاست، از زندان تا روابط خانوادگی و حتی روابط عاشقانه و سیستم ستاره‎سازی از قاتلین را در تصاویری هجوآلود ارائه داد. قاتلین بالفطره فیلمی بسیار قابل تأمل و خوب از کار درآمد؛ اما مشکل از ان‎جا شروع شد که استون تصمیم گرفت آن را پس از آسمان و زمین بسازد و درست در سال 1994 که فیلم اکران شد تارانتینو دو شاهکار سگدونی و داستان عامهپسند را ساخته بود. وقتی همه متوجه شدند تارانیتنو چه اعجوبه‎ای است، دوست داشتند خود تارانتینو آن را می‎ساخت و درست پس از آن بحث‎ها برای استون که استاد یکی از مهم‎ترین دانشگاه‎های سینمای جهان –دانشگاه نیویورک- بود برایش قابل هضم نبود جوانی به این نحو سربرآورده، کن و اسکار می‎برد و فیلم خوبش را در حاشیه خود قرار داده است.

 

در همان حال و هوا استون با برگ برنده‎ای دیگر بازگشت تا همه باز هم از او صحبت کنند. وی با دست‎مایه قرار دادن نیکسون Nixon رئیس جمهوری که جنگ ویتنام را به درازا کشاند فیلم انتقادی و سیاسی دیگر را ساخت تا هنوز هم اغلب متوجه باشند زبان سرخ استون هر روز ممکن است به سراغ آن‎ها رود و سیاست‎های آن را به نقد کشد و برایشان رسوایی به بار اورد. پس از نیکسون شاید کسی متوجه نشد برای استون چه رخ داد که آثارش پس از یک دهه درخشش رو به افول گذارد. او در ادامه بار دیگر به همکاری با الن پارکر شتافت و فیلمنامه اویتا Evita را برایش با اقتباس از کتاب تیم رایس نوشت. اما نه آلن پارکر در دوران اوجش قرار داشت و نه مادونا خواننده محبوب پاپ توانست اقبالی برایشان بیاورد. استون دوباره به سراغ دغدغه‎هایش رفت و چندین فیلم مستند ساخت که البته جز مستند فرمانده Comandante دیگر فیلم‎ها آن‎چنان قابل توجه در کارنامه‎اش نبودند. اغلب انتظار داشتند استون در مورد سیاست‎های جنگ‎طلبانه کشورش در مورد خاورمیانه وارد عمل شود؛ اما بوش شاید قدرتش آن‎قدر در ان زمان بود و از عوام‎فریبی 11 سپتامبر استفاده می‎کرد که مرد همیشه ازادی‎خواه هالیوود را هم به محاق ببرد. طی 9 سال استون فقط یک درام ورزشی معمولی Any Given Sunday را در کارنامه داشت و همین دوری از سینما سبب شد تا یک کار استودیویی عظیم به او پیشنهاد شود که اهداف خاصی پشت پرده وجود داشت. استون که پی به آن اهداف برد ملغمه آشفته‎ای به نام الکساندر Alexander را –البته با کارگردانی درخشانش در برخی صحنه‎ها- ساخت تا هم فیلم ضرر هنگفتی کند و هم دیگر برای او چنین چاه‎هایی نکنند.  همین هم سبب دوری او از سینما شد تا این‎که در سال 2009 در پایان کار جورج بوش با فیلم دبلیو .W باز گردد. فیلمی که ابتدا از بوش پسر یک شخصیت قهرمان می‎سازد و به یکباره تا سرحد مرگ ویرانش می‎کند. حواشی این فیلم او را به 15 سال قبل برد که یک فیلم‎ساز انتقادی شناخته می‎شد. جشنواره دوبی که همان‎سال اولین دوره خود را با خرج کلانی پشت سر می‎گذاشت فیلم بوش را بدون آگاهی از قصه آن دعوت کردند و فیلم افتتاحیه گذاشتند. برای ان جشنواره تمام رسانه‎های غربی تبلیغ کردند اما رک‎گویی استون در مورد جورج بوش و احمق خواندن او در سالن مطبوعاتی ورق را برای این جشنواره برگرداند تا دیگر نه رسانه‎ها از آن حمایت کنند نه سال‎های پس از آن کسی یادی از جشنواره دوبی کند!

 

آخرین اثر اکران شده او قسمت دوم وال استریت در سال 2010 بود که پس از بحران عظیم اقتصادی آمریکا و غرب ساخته و نهادهای مختلفی از پس آن رسوا شدند و بسیار انتقادی‎تر از فیلم اولش که بیشتر یک فیلم هالیوودی بود دیگران را گزید. وال استریت: پول هرگز نمیخوابد دیگر یک گوردون گکوی حریص را نشان نداد بلکه صد گوردون گکو را به تصویر کشید که برای هوس‎هایشان با زندگی مردم بازی می‎کنند تنها برای طمع.

 

مشخص نیست زبان تند فیلمسازی استون این‎بار به سراغ کدام نهاد رود اما تا او زنده است و فیلم می‎سازد هر کسی و هر نهادی باید در انتظار باشد. در حال حاضر در حال فیلمبرداری فیلم رام نشده Savage است که سال بعد اکران خواهد شد.

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر