به نام گرگور، به کامِ مادر، خواهر و پدر / تمثیلِ مسخ شدگی و نهاد خانواده

 

مسخ فرانتس کافکا

«تمثیل روایتی است به شعر یا نثر که مفهوم واقعی آن از طریق برگرداندن اشخاص و حوادث به صورت‌هایی غیر از آن‌چه در ظاهر دارند، به دست می¬آید. تمثیل را به دو نوع تقسیم کرده اند: 1. تمثیل سیاسی تاریخی.
2. تمثیل فکری که در آن شخصیت¬ها نشان¬دهندهء مفاهیم مجردند.»



 جهت تبیین تمثیل در داستان مسخ بر اساس تعریفی که از تمثیل فکری در بالا ارائه شد، باید این پرسش پاسخ داده شود: مسخ و تبدیل شدن شخصیت گرگور به حشره ای عظیم، بیانگر چه مفهومی و تمثیل از چه چیزی است؟
مسئله ای که باعث برساختن داستان مسخ شده است از جایی که داستان شروع می‌شود شکل نمی‌گیرد، بلکه این مسئله درست مربوط به قبل از نقطه شروع داستان است؛ داستان از جایی شروع می‌شود که بنا به علت‌های پیشینی، مسخ‌شدگی اتفاق افتاده است؛ دلیل مسخ و تبدیل شدن گرگور به حشره ای عظیم چیست؟ پاسخِ این پرسش در ارتباط با اتفاقاتی است که پیش از شروع داستان افتاده است که البته این اتفاقات پیشینی در خلال پیش رفتن داستان مشخص می‌شوند. گرگور قبل از مسخ شدنش دارای شغل است. به محض بیدار شدن از دغدغه‌های اصلی او این است که چگونه هرچه زودتر خود را به محل کارش برساند. هرچند که رضایتی از شغل‌اش ندارد:

 «فکر کرد خدایا، چه شغل طاقت فرسایی انتخاب کردم!»

نکتة مهم‌تر از عدم رضایت شغلی گرگور، علتی است که او این شغل را انتخاب کرده است:

 «اگر مجبور نبودم که به خاطر پدر و مادرم دندان روی جگر بگذارم، خیلی وقت پیش استعفایم را می نوشتم، ... »
یا
 «ممکن بود کارش را از دست بدهد و رئیس دوباره پدر و مادرش را بابت طلب‌های سابق تحت فشار بگذارد؟ فعلاً که جای این نگرانی‌ها نبود. گرگور هنوز آن‌جا بود و اصلاً قصد نداشت که خانواده‌اش را ترک کند.»

این موارد بیانگر آن است که گرگور به خاطر تامین هزینه‌های خانواده‌اش به این کار مشغول است. خانوده‌ای که تمام مسئولیت مالی‌اش بر عهدهء گرگور است و گرگور به علت بیماری و سن بالای پدر و مادر تنها منبع درآمد خانواده است. در ادامه وقتی که گرگور نمی‌تواند کار و درآمدزایی کند، مشخص می‌شود که تمام اعضای خانواده توانایی کارکردن دارند و در ضمن دارای ذخیره‌ای مالی هستند که برای یک یا دو سال کافی است. ولادیمیر ناباکوف، نویسنده و منتقدِ روسی-آمریکایی، نکته آخر - ذخیره مالی خانواده – را دروغ‌گویی و پنهان کاری خانواده در برابر گرگور می‌داند. خانواده ای که هم ذخیره مالی، هم توانایی کار کردن و هم توان تامین مالی خود را دارد، وقتی¬که تمام این موارد را پنهان می‌کند بدین معنا است که پسر بزرگ را در بند خود نگه ¬داشته و از او برای تامین مخارج خانواده استفاده – به تعبیر درست‌تر سوءاستفاده – می‌کند. ناباکوف اشاره می کند که هرچه گرگور مسخ‌شده ضعیف‌تر می‌شود در مقابل خانواده پُربنیه‌تر می‌شود: هر سه عضو خانواده، پدر، مادر و دختر مشغول به کار شده¬اند و کسب درآمد می¬کنند. این¬که چرا گرگور به حشره¬ای عظیم تبدیل شده است، به همین علت است: علت مسخ گرگور خانواده¬اش هستند. گرگور در سنی است که می¬تواند خانواده را ترک کند و به¬جای آن¬که عکسِ مجله¬ایِ «زنی که ساعدهایش را رو به بینندگان دراز کرده» به دیوار اتاقش قاب کند با زنی واقعی زندگی کند اما گرگور فقط به فکر خانواده¬اش است. این عکس بیانگر آرزوها و تمایلات گرگور است که به خاطر شغل طاقت¬فرسایش و تامین مالی خانواده از آن محروم مانده است. نهاد خانواده در داستان آن چنان قدرتمند است که گرگور اساساً به¬جز آن¬که آرزوهای خودش را در غالب یک عکس ببیند، نمی تواند کاری کند. در شروع داستان با گرگور که مسخ شده روبه‌رو هستیم و همان‌گونه که بیان شد علت این مسخ‌شدگی مربوط به پیش از شروع داستان است: سواستفاده‌های که نهاد خانواده از گرگور می‌کرد او را تبدیل به این موجود چندش‌آور کرده. پذیرفتن مسئولیت خانواده  منجر به مسخ شدن گرگور شده است. خانواده‌ای که خود از عهدة مخارج اش برمی آید، اما به دلیل پایبندی گرگور به خانواده از او سواستفاده –کرده است. در داستان مسخ، مسخ شدن تمثیلی است از عملی که نهاد خانواده با فرد می‌کند: فرد نمی‌تواند به آن‌چه که میلِ خود است برسد: نهاد غول پیکر خانواده که بنیان‌اش بر اساس روابط خونی وعاطفی است،  فربه‌تر از هر نهاد و مانع دیگر در مقابل میلِ فرد می‌ایستد. در ظاهر گرگور آزاد است و نهاد خانواده او را به زور نگه نداشته است اما تمام مفاهیمی که تحت عنوان مسئولیت‌پذیری در برابر خانواده، واجب و مقدس شمرده می‌شوند، بندهایی هستند که گرگور را زندانی کرده‌اند. نهاد خانواده این مفاهیم را به واسطه ارتباطات خونی و عاطفی آن‌چنان طبیعی جلوه می¬دهد که وقتی این مفاهیم در غالب نگرانی‌های گرگور برای پس دادن قرض والدین‌اش و یا فرستادن خواهرش به مدرسه موسیقی متجلّی می‌شوند، برداشت می¬شود که این‌ها وظایف طبیعی گرگور هستند.

در داستان مسخ نهاد خانواده فرد را در ابتدا از انسانیّت تهی می‌کند و به مرتبه حیوان –حشره- تنزل می‌دهد و سپس او را از حیوانیّت نیز تهی کرده و به چیز تبدیل می‌کند:

«مستخدمه جواب داد «بله» و خندة شادمانه اش نگذاشت فوراً به حرفش ادامه دهد، "خوب لازم نیست نگران باشید که چطور باید آن چیز را از اتاق بغلی بیرون ببرید. ترتیبش داده شده."»

و البته ضربة نهایی تمثیلِ داستان مسخ هنگامی وارد می‌شود که این جمله مستخدمه در کنار جمله‌ای که مربوط به چند پاراگراف قبل‌تر است قرار داده شود:

 «وقتی یک پادوی قصابی طبق برسر و با حالتی مغرور اول به طرف آن‌ها و بعد بربالای سرشان از پله‌ها بالا آمد.»  

«بله» برای متن،  چیز کردن گرگور توسط نهاد خانواده کافی نیست، بلکه آن چیز را چنان لِه می کند که آن چیز برای اعضای خانواده حتی قابل تشخیص و شناسایی نیز نمی‌باشد. «بله»، همان چیز یا همان جسدِ حشره ای عظیم که از طبقه بالا توسط مستخدمه به پایین پرتاب شده و له شده توسط پادوی قصابی در طبقی قرار داده شده و «بله» پادوی قصابی که آن طبق را بر سرش گذاشته از مقابل چشمانِ خانواده که «بله» شامل پدر، مادر و خواهر است می‌گذرد و هیچ یک از اعضای خانواده، «بله»، نه پدر، نه مادر و نه خواهر چیز یا جسد له شدهء حشره¬ای عظیم یا گرگور را نمی‌شناسند...
    
 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر