نقد فیلم خانم یایا ساخته عبدالرضا کاهانی، پر از فریاد خاموش

نقد فیلم ما شما را دوست داریم خانم یایا


خانم یایا تازه‌ترین فیلم کاهانی در اکران است. فیلمی سراسر اعتراضی که گویی فیلمسازش قصد فریاد کشیدن دارد؛ اما فیلم خاموش و ساکت است. فیلم وقایع خود را بر اساس سبک فیلمساز -گروتسک- که اغلب فیلم‌هایش از دوراهی هیچ به این سو تشکیل داده، چیده شده است. فیلم غیرمتعارفِ کاهانی اگرچه  در لایه‌های مستترش به دنبال اعتراض است، اما بستر فیلم و وجه دراماتیک اثر چنان لنگ می‌زند که نمی‌توان از خانم یایا به عنوان فیلم موفقی از کاهانی یاد کنیم.



خانم یایا قصه دو باجناق به نام‌های ناصر (رضا عطاران) و مرتضی (حمید فرخ نژاد) است که راه پدرزن خود را پیش گرفته و پس از فوت او برای واردات جنس به چین سفر می‌کنند. در راه چین، بد نمی‌بینند سری به پاتایا –شهر ساحلی مشهور خوش گذرانی- بزنند. فیلمساز خیلی سریع ناصر و مرتضی را برای ما معرفی می‌کند و چند لحظه کوتاهی از تماس‌های تصویری با همسران‌شان کافی است که کل قصه این دو را بدانیم. ناصر و مرتضی تیپ‌های پرتکرار مغازه داری هستند که وارد کننده بار آمده‌اند و کل هنرشان به این است که جنس بیاورند، در مغازه‌اشان بریزند و بفروشند. هر دو اشخاصی بی‌هدف، بی‌فایده و از قول خودشان تباه شده هستند.



بی‌شک کاهانی قصد انتقاد از دو واردکننده جزء را ندارد و یک ما به ازای کلی مدنظر اوست. چنانکه شخصیت رضا عطاران نصاب ماهواره در «استراحت مطلق» هم نشان از خود جامعه تا شخص دارد. او در اینجا نیز نقدش به کل جامعه است که فرهنگ واردکننده، مصرف گرا، بی‌فایده و اغلب افسرده از آن به ذهن می‌رسد. جامعه‌ای که ساعت‌ها ممکن است در کنار هم دیالوگی با یکدیگر نداشته باشند و در تصورشان از زن همان تصویر آشپزی است که "مرد مگر با زن خودش می‌خندد". این جامعه تربیت نشده از نظر کاهانی اولین تصورش از خوشگذرانی، گذران وقت با خانواده یا دیگر تفریحات نیست آن‌قدر مصرف‌گرا و بیهوده شده که اولین تصورش پاتایا باشد. این جامعه بی‌شک در فرهنگ مصرف فربه است. فربگی جامعه را چه خوب کاهانی با چربی‌های اندام ناصر و مرتضی در سکانس‌های مختلف به تصویر می‌کشد. او نقد به تمام این شرایطی دارد که جامعه اسیر آن شده است.


افرادی که با فیلم‌های کاهانی آشنا باشند، متوجه خواهند شد او علایق خود در سبک گروتسک را همچنان پیش می‌برد و چه درخشان است بازی با اسم خانم یایا وقتی که نیست. ناصر و مرتضی بی‌ربط در مورد او در اوایل فیلم حرف می‌زنند بی‌آن‌که بدانیم او کیست و اصلا چه کاری با آن‌ها دارد و یادمان نرود شاهکار ابزورد «در انتظار گودو» چگونه با این عدم یا غیاب بازی می‌کند. اگر تعجب کرده‎اید چرا ناصر و مرتضی با همه تایلندی‌ها فارسی حرف می‌زنند و آن‌ها می‌فهمند و در مقابل جواب زبان محلی را می‌گیرند تعجب نکنید، خانم یایا نیز گروتسک و ملغمه‌ای از نوعی پوچی و مصرف است. ناصر و مرتضی نیز خودشان هدفشان مشخص نیست. به پاتایا رفته‌اند ولی دنبال آبجوی صفر درصد می‌گردند، دنبال روابط غیر عرف نیز نیستند و از اتاقشان هم بیرون نرفته‌اند و حتی خودشان هم از زندگی‌شان خسته هستند. اگر قرار بود کاهانی فیلم را به زبان انگلیسی بسازد و زیرنویس کند باید تعجب می‎کردیم. این وجه گروتسک در موتیف‌های تصویری و حرکتی نیز مشهود است. تصاویری از کله ناصر و منصور وقتی برای نوعی ممیزی خودساخته پیش می‌آید یا بالازدن عرق‌گیر ناصر و ضرب گرفتن‌های مرتضی و حتی در شعر تکرار شونده «بالا بلنده ابروش کمنده ...» پس بر همین اساس نباید دنبال منطقی برای گاه و بیگاه زندان رفتن ناصر و مرتضی یا این‌که یایا پلیس است یا کارمند آژانس هواپیمایی باشیم.



فیلم به ممیزی نیز اعتراض بسیاری دارد. کارگردان فیلم‌هایش یا با مشکل اکران شده‌اند یا همچون «ارادتمند، نازنین ...» از اکران آن‌ها جلوگیری شده است. به همین دلیل بستر قصه خود را در پاتایا پهن کرده که نمی‌شود نه مشهورترین خیابان‌های آن را نشان داد نه ساحلش و نه اصلا خیابانش را. کسانی که به آسیای شرقی سفر کرده‌اند متوجه هستند به دلیل گرما اغلب از البسه کمتری استفاده می‌کنند و همین دست یک فیلمساز را می‌بندد. نماها آن‌قدر بسته است یا نوع فوکوس کشی به صورتی است که فضاهای اطراف مشخص نباشد. کاهانی خود فیلمش را گویی سانسور کرده است و حتی در شوخی با حمام از پشت شیشه نماهای طولانی دارد یا زمانی که مرتضی برهنه است کله ناصر بسیار بزرگ در مقابلش است تا دیده نشود و از این دست سکانس‌ها که شاید برای تماشاگر عام گاف باشد بسیار است تا فیلمساز فریادی از سر ممیزی‌ها بکشد بدون کلام بدون زیاده گویی اما معترض است.



با تمام این اوصاف خانم یایا فیلم موفقی در کارنامه کاهانی به شمار نمی‌رود. بستر فیلم عملا در جایی است که فیلمساز نه تنها خودخواسته می‌خواهد سانسور کند بلکه دست فیلمساز هم عملا بسته است. سکانس‌ها در فضاهای بسته و بی‌ربط به تایلند اغلب تصاویر تیپیکال هستند و از آن بدتر صحنه کاریکاتوری جشن آب تایلند است. جشن آب تایلند در گرمترین ماه سال برگزار می‌شود و فقط منحصر به پاتایا نیست و در تمام شهرها اجرا می‌شود. کل شهر در خیابان‌ها به مدت سه روز که اغلب لباس کمی نیز به تن دارند به یکدیگر آب می‌پاشند؛ نه این‌که دو غریبه گیر بیارند آن هم در کل چهار نفر که گویی با بقیه جامعه فرق دارند آب بپاشند. اساسا چه دلیل برای نشان دادن جشن آب هست. شوخی بعدی نیز کاملا متعارض با فضای شخصیت هر دو دارد. آب پاشی به یایا چرا ناصر و مرتضی را غیرتی می‌کند، در صورتی که خودشان در کل فیلم بی‌عرضه جلوه داده می‌شوند و حتی با یک قاپ زدن ساده از دست شخصیت امین حیایی کل داستان اخاذی به باد می‌رفت. یا اینکه وقتی یایا همدست نشان داده می‌شود همچنان کاری به کار او ندارند و غیرت بر چه اساس بر یایا دارند ولی هر جا با شخصیت امین حیایی می‌رود کاری ندارند.



اعتراضات در بستر یک داستان که خیلی ناقص و عاجز است روایت می‌شود. شخصی که پیش از آن مغازه‌اش به دلیل غیرعرف بسته شده در پاتایا تراکت پخش کن شده و مانند گروه مافیا در حال جمع کردن تصویر از ناصر و مرتضی برای اخاذی است. هر چه کاهانی انتقادهای خود را با ظرافت طراحی کرده عملا داستان بسیار ساده و کلیشه‌ای بنا شده که هیچ اوج و فرود دراماتیکی ندارد در یک خط شخصی –کاملا بی‌ربط و بدون هیچ برنامه‌ای- چند تا عکس ساده از ناصر و مرتضی کنار یایا می‌گیرد و تا هر دو رضایت به پرداخت مبلغی برای رهایی از پاتایا داشته باشند. اگر فیلم‌های اسب حیوان نجیبی است، بی‌خود و بی‌جهت و استراحت مطلق در فضای کارگردان، نقدهای خود به جامعه و گروتسک پیش می‌رفت اما می‌توانست مخاطب را با قصه‌ی خود، اوج و فرودهای وقایع و کش مکش‌ها نگه دارد اما خانم یایا هیچ کدام از این مولفه‌ها را ندارد. خانم یایا نه تنها مخاطب عام را پس می‌زند بلکه آن‌ها را منزجر می‌کند چه بسا که گذاشتن 3 بازیگر پرفروش گیشه آن هم اغلب کمدی با آن تبلیغ‌های کمدی اگر نبود هیچ تهیه کننده‌ای تولیدش نمی‌کرد و مخاطبش نهایت چند هزار طرفدار سینمای کاهانی می‌شدند.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی