نقد فیلم به وقت شام؛ کارگردانی درخشان و فیلمنامه ضعیف

نقد فیلم به وقت شام

فیلم به وقت شام تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی کیا، قصه فرمانده و سرباز، پدر و پسری مجاهد هست که ما فراز و فرودهای یکی از مأموریت‌های آن‌ها را با کارگردانی درخشانی در سینمای ایران مشاهده می‌کنیم. همه چیز در اجرا فوق العاده است، اما فیلم حاتمی کیا در سطح می‌ماند و آن مضامینی که فیلمساز داعیه تأثیر آن‌ها را دارد به خوبی منتقل نمی‌شوند. عمیق نشدن فیلمنامه بر روی جزییات عقیدتی، آن اجرای درخشان را عقیم ساخته و ما با اثری روبه‌رو هستیم که همچون دیگر تریلرهایی هم‌چون یونایتد 93 (2006) و نمونه‌های مشابه نمی‌توانند تصویری عمیق از تروریست‌ها یا هواپیمارباها داشته باشد.

 

در مرکز داستان علی (با بازی بابک حمیدیان) کاپیتان پرواز جوان و زبده‌ای است که در خاک سوریه مشغول به خدمت است و پدرش حاج یونس (با بازی هادی حجازی‌فر) فرمانده عملیات‌های هوایی در دمشق است. علی که قصد رفتن به دیدار همسر پا به ماهش است پیش پدر گلایه کرده و پدر حکم ترخیص را در دستش قرار می‌دهد؛ اما به محض حضور در هواپیمایی از دمشق به مقصد تهران با دیدن چند پیامک و پارتی‌بازی و تنها نماندن پدر دلیل بر بازگشتش به مأموریت می‌شود. تا به این‌جای کار فیلم در حال شخصیت پردازی است و فضا و مکان هم ملتهب است، اما با رفتن هر دو به مأموریت فیلم رفته رفته از یک فیلم جنگی عمیق تبدیل به یک تریلر هواپیماربایی معمولی می‌شود. مأموریت علی و یونس چیست؟ آن‌ها مأموریت دارند شهروندان شهر تدمر از استان حمص را که در دست داعش افتاده نجات داده و با خود به دمشق بازگردانند.

 

آن‌چه در فیلمنامه بر جلوه‌های دراماتیک اثر تأثیرگزار است، گره‌های داستانی است و حادثه در دل گره‌ها و پیچ و خم‌های داستان‌های فرعی یا خود داستان شکل می‌گیرد، اما در به وقت شام آن‌چه قصه را پیش می‌برد حوادث است. به طور مثال افتادن پسر شیخِ تدمر حادثه‌ای از ملزومات قصه نیست، شیخ به طایفه خود برای محل فرود پیام می‌دهد اما گروه دیگری از داعشی‌ها آمده‌اند و دلیلش هم مشخص نیست. از این دست حوادث زیاد است. حتی کم بودن تعداد همراهان آن همه اسیر از داعش یا کمک خلبانی یک خواننده راک شکست خورده که هیچ از وضعیت خودکار و دستی پرواز نمی‌داند، به یک شوخی می‌مانند.

 

اگر فیلم به دنبال نشان دادن تصویر دهشتناک داعش است موفق نشده، زیرا اصلا داعشی در فیلم دراماتیزه نمی‌شود که بتوان آن را شناخت، به عقاید موهن آن‌ها نزدیک شد یا دلیل مبارزه داعش، شیخ، کردهای زندانی و دیگران را دانست. فیلم با تصور این‌که مخاطبش همه چیز را می‌داند، ساخته شده است. آن هم نه مخاطبی که مانند مادر زن علی از دامادش سوال می‌کند: «با توجه به این همه مشکل در داخل چرا باید در سوریه بجنگید»؟؛ بلکه مخاطبی که خطر داعش در سوریه را برای ایران پذیرفته، دفاع از مسلمان هم‌نوع را واجب می‌داند و فشار اقتصادی داخلی را تحمل می‌کند! خب تا به این‌جا چرا باید برای چنین مخاطبی فیلمی با بودجه گزاف ساخته شود و از او مویه گرفت. چنین امری مانند مدحی از سرگذشت شهدا دارد که آن مدحِ خطابه گون بدون خرج است و این‌جا هزینه زیادی شده است. فیلم عملا نتوانسته با توجه به این داعیه‌ای که دارد، پاسخ پرسشگرانی که چرا مدافعان حرم در سوریه می‌جنگند، دفاع از حرم چگونه است و غیره را بدهد! تنها نام بردن اسم شیخ از ایران در قامت هدف بعدی، در فیلمنامه هیچ نقطه عطفی نیست. عدم دقت به ظرافت‌های عقیدتی در ژانر جنگی می‌تواند یک فیلم جنگی جذاب را نیز پایین بیاندازد چه فیلم هکساو ریج مل گیبسون باشد چه نمونه‌ای وطنی. این قبیل فیلم‌ها برایشان خود ماجرا و اکشن مهم‌تر از محتواست.

 

ضعف‌های فیلمنامه کم نیست و نوع روایت گزارش نویسی آن از همه بدتر است. فیلم برخلاف این‌که بخواهد درامی تأثیرگذار برای ما روایت کند، دست به گزارشاتی از کارهای داعش، تنوع فرقه‌ای و مذهبی که جذب داعش شده‌اند، سر بریدن، تبلیغات و اعمالی که آن‌ها انجام می‌دهند؛ زده است. فیلمساز آن چیزهایی را مجدد پیش روی ما قرار داده که همه از آن شنیده یا دیده‌ایم. این‌که از خواننده‌ای شکست خورده تا تندروهای اسلامی تا تکنسین بلژیکی همه با اهدافی جذب داعش شده‌اند، به اسرا رحم نمی‌کنند، به دنبال حملات انتحاری هستند برای همه آشناست؛ اما این‌که چرا و چگونه داعش موفق می‌شود ذهن‌ها را از شام تا نیویورک برای جذب یک حکومت تندروی فاشیستی بشوراند حل نشده است. این‌که با وجود تصویر دهشتناکی که داعش از برخورد با زن نشان داده، چگونه زن‌ها نیز جذب آن‌ها شده‌اند در جلسات آن‌ها چه می‌گذرد و نحوه برخورد هر یک، سلسله مراتب‌ها؛ همه و همه چیزهایی است که در این فیلم هم هیچ پاسخی به آن‌ها داده نمی‎شود.

 

فیلم برخلاف فیلمنامه پر از ضعفش با آن پایان بندی بد، نکات مثبتی نیز دارد. حاتمی کیا هم چنان در این جریان فیلمسازی خیلی جلوتر از فیلمسازان این ژانر است. این‌که همواره حتی از داعش –کاملا سیاه- نیز سعی دارد وضعیت خاکستری نشان دهد. شیخ در عین کشته شدن تنها وارث‌اش سر قولش به یونس می‌ماند و حتی در این راه کشته می‌شود یا باهوش نشان دادن داعشیان در برخی از صحنه‌ها همچون شناسایی افراد، حفظ افرادی که نیازشان دارد و مواردی از این دست، همه از هوش فیلمساز برمی‌آید که فیلم را کاملا سیاه و سفید به تصویر نکشیده است. اجرای بازیگران نیز فوق العاده است. حجازی‌فر و حمیدیان هر دو با بهترین کیفیت ممکن ایفای نقش کرده‌اند و حتی بازیگران غیرایرانی هم‌چون دیگر فیلم‌های ایرانی توی ذوق نمی‌زنند و یک دستی بازی‌ها بر هم زده نمی‌شود. به جز چند مورد، جلوه‌های ویژه در بهترین کیفیت خود در سینمای ایران قرار دارد و مهم‌تر از همه فیلم پر از تصاویر به یادماندنی است. یکی از آن‌ها مقابله با خودرو زرهی انتحاری و دیگری سکانس گلایه‌های علی به یونس با پس‌زمینه‌ای فوق العاده است. حیف که حکایت فیلمنامه‌های ضعیف حاتمی کیا سر دراز دارد و هم چنان حاتمی کیا فیلمنامه‌های ضعیفی را برای اجرا انتخاب می‌کند. به همین دلیل نقاط قوت فیلم در سطح باقی می‌ماند، فیلم تأثیرپذیری خود را از دست می‌دهد و به یک تریلر اکشن ساده تبدیل می‌شود.

 

 

درباره نویسنده :
هدیه میرزاده
نام نویسنده: هدیه میرزاده

سمت در آکادمی هنر: مدیر گالری رج

عرصه های فعالیت: ترجمة متون هنری، نویسنده آکادمی هنر از 1392، مُد و پوشاک، تئاتر