یک عاشقانه خیلی آرام از نسلی مغموم
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-05-11 19:20
چهل سالگی قصه سرگردانی نسلی درآستانه میان سالی درگیر و دار معنای واژهی زندگی است. در پی یافتن مفهومی برای زیستن. به راستی پاسخ این سوال در کدام آیین است.
در سیمهای مشکوک ساز، در چکشی که گهگاه فرود میآید یا در تابلویی که همه چیز را در مقیاس پول و عدد میسنجد.
عشق بسان آرشهای است که با اینکه سالها تن زخمی و فالش سیم و ساز را حس نکرده است ولی با هر مالشی نوایی میسازد از نتهای خیره در قلب.
نگار تمدن، زنی در میانه راه زندگی در گریز عقل و دل مردد است و چه بد که سردی نگاه لیلا حاتمی هم چاره ساز بیرمقی نوشته و تصویر نیست و قطار چهل سالگی در ایستگاه سی و پنج میماند و من بیننده با ذهنی از هیچ به پرده چشم میدوزم.
فیلم با فلشبکهایی از جوانی نگار آغاز میشود، تصاویری که به مرور و در دل داستان به وضوح میرسد و فیمابین این روزگار سپری شده، این زن در روزمرگی زندگی غرق میگردد. در تکمیل روایت الکن قصه حتی صدای محزون فروتن و فحوای کلام انتظامی بزرگ هم، کارا نیست.
همسر نگار با بازی فروتن، بازجوی جوانی که از دنیایی معکوس همسرش آمده درحین بازجویی عاشقیت را مزمزه میکند و میداند که هیچ چیز از درون زن نمیداند و از درونگرایی به تعلیق و جاسوسبازی بی دلیل میرسد و با آغوشی باز به استقبال سرنوشتی میرود که سالها پیش او تغییر داده است. دختر با بازی تصنعی و طبق معمول فراتر از سن واقعی، برای دلداگی پدر اشک میریزد و گویی اوست که راهنما است و نه استاد پیر. استاد انتظامی با بازی در سه مقطع به سلوکی می رسد که فقط در کلامی نچسب شاهد آنیم. و ضعیف ترین بازی را عشق دوران جوانی زن دارد که با صدای خام و صورت بیروحش فیلم را به کلی زیر سوال میبرد.
علیرضا رییسیان در تجربه ای نهچندان موفق و تا حدی شکست خورده دست به اقتباسی میزند که داستانی از تردید زنی در آستانهی میان سالی را به فیلمی خنثی و بی روح و روایتی گنگی از زندگی تبدیل کرده و نکته دردناک گنگی ناخواسته چهل سالگی است. سکانس پایانی و صدای ساز و روایتی خیلی آرام اززنی در سی و پنج سالگی و چهل سالگی مبهم.