9 کارگردان بزرگ و فتیش‌های منحصربفرد آن‌ها

 

 

فیلمسازان را بهنجارترین آدمهای دنیا قلمداد نمی‌کنند. هرچند برخی مانند اسپیلبرگ و نولان الگوی کارگردانان معتدل تلقی می‌شوند، اغلب فیلمسازان مشهورند به عجیب بودن. همین افکار پیچیده و عمیق آنها است که روی پرده می‌بینیم. افکاری که اغلب سیاه و عجیب هستند. فیلم ها نشان از فیلمسازان دارند و می توان با دیدن فیلم فهمید کارگردان اهل چیست. مثل این که فتیش های آنها را پیدا کنیم یا موتیف‌هایشان را یا در اصل وسواس‌هایشان. برخی فتیش ها را می‌شناسیم مثلا تروفو و بونوئل پا دوست دارند، مایکل بی انفجار و هیچکاک زن های بلوند عینکی. اما باز هم کارگردان های دیگری هستند. بعضی وقتها پیدا کردن فتیش کارگردان خیلی سخت است.

 

کریستوفر نولان: زنانِ مُرده (ممنتو، پرستیژ، شوالیه‌ی تاریک، سرآغاز)

 

طرفداران نولان او را بیشتر به دلیل حسابگری‌ و مهندسی پیچیده‌ی فیلمنامه‌ها و سبک بصری فیلم هایش دوست دارند. نولان اما فتیش عجیبی برای ساختن موقعیت‌هایی دارد که توسط زنانِ مُرده ایجاد شده‌اند. موردی که ممکن است طرفداران آثار او بدان آگاه نباشند: فرضاً کل پلات فیلم ممنتو متمرکز است بر روی قهرمانی که به دنبال کسی‌ست که زنش را کشته است. زنی که در فیلم زنِ لئونارد خطاب می شود. لئوناردو دی کاپریو در سرآغاز درگیر رویای زنِ مرده‌اش است. مگی جیلنهال در شوالیه‌ی تاریک لحظاتی پس از قبول درخواست ازدواج یک مرد می‌میرد. در میان ستاره‌ای دختر متیو مک کاناهی مادر ندارد...حال آیا این فیتیش می تواند ربطی به زندگی شخصِ نولان داشته باشند؟ چیزی نمی دانیم.

 

گیلرمو دل‌تورو: هر دستگاهِ ساعت مانند (تمام فیلم‌هایش)

 

دل تورو به هر دستگاه چرخ‌دنده دار علاقه دارد. او قاب تمامی فیلم‌هایش را از چرخ دنده ها پر می کند. آن‌ها گاه حتی مسیر داستان فیلم های دل تورو را نیز مشخص می کنند. فرضاً نگاه کنید به هارور خون‌آشامی دل‌تورو؛ کرونوس، که اساساً ماجرا سر تصاحب یک ساعت باستانی‌ست که چرخ‌دنده‌هایش توسط یک حشره حرکت داده می شود.

 

تری گیلیام: کوتوله‌ها (عصر راهزنان، برزیل، سلطان ماهی‌گیر، دوازده میمون، ترس و نفرت در لاس وگاس، تصورات دکتر پارناسوس، قضییه‌ی صفر)

 

گیلیام فتیش عجیبی به شرکت دادن آدم کوتوله ها در فیلم هایش دارد. از مشهورترین کوتوله هایی که اساساً نقش ثابت در فیلم های او دارند می توان به جک پورویس و لیلا نبولسی اشاره کرد.

 

استیون اسپیلبرگ: پدرانِ غایب (برخورد نزدیک از نوع سوم، ای تی، هوک، جهان گمشده: پارک ژوراسیک، اگه می‌تونی منو بگیر، جنگ دنیاها، ایندیانا جونز و سرزمین جمجه‌ی کریستال)

 

یکی از موفق ترین فیلمسازان تاریخ سینما از نظر گیشه به بازنمایی پدران غایب در فیلم هایش علاقه دارد. در فیلم های او به دلایلی که در فیلم‌ها اشاره می شود، کاراکتر پدر غایب است. حال یا او مفقود شده، یا مُرده و یا اینکه شانس ملاقات با بیگانگان را داشته. برخی از منتقدین معتقدند که سرچشمه‌ی این فتیش ممکن است بازگردد به زندگی خانوادگی اسپیلبرگ. آرنولد پدر اسپیلبرگ یک دائم الخمر بود که خانواده اش را در جوانی رها کرد. حقیقتی که سال ها از طرف مادر اسپیلبرگ از او پنهان نگاه داشته شد. "زمانی که حقیقت را فهمیدم از پدرم خجالت کشیدم" اسپیلبرگ این را سال 2012 و در یک برنامه‌ی تلویزیونی گفت.

 

کوئنتین تارانتینو: پای زنان (پالپ فیکشن، جکی براون، کیل بیل، ضد مرگ، حرامزاده‌های بی شرف)

 

"در مورد نشانه‌های پا در فیلم هایم صحبت نکنید. من دچار فتیش پا هستم." خب تارانتینو خود سال‌ها پیش به وسواس‌اش به پا اعتراف کرده است. در فیلم های او از پای زنان ستایش شورانگیزی می شود. پاهای بریجیت فاندا در جکی براون که دنیرو به آن‌ها خیر شده است. پاهای مری الیزابت وینستد در ضدمرگ که نظر کرت راسل را به خود جلب می کند و مشهورتر از همه‌ی این ها، پاهای دایان کروگر در حرامزاده های بی شرف که باعث شناخته شدن‌اش توسط کریستفر والتز می شود.

 

برادران کوئن: جیغ کشیدنِ مردانِ چاق (بزرگ کردنِ آریزونا، تقاطع میلر، بارتون فینک، وکیل هادساکر، لبوفسکی بزرگ، ای برادر کجایی؟)

 

جیغ کشیدن یک مرد چاق یک موتیف بامزه در یک سری از فیلم های برادران کوئن است. نقش این مردهای چاق در فیلم های برادران کوئن غالباً توسط جان گودمن ایفا شده اند. جیغ مشهور گودمن در بزرگ کردن آریزونا و لبوفسکی بزرگ از مشهورترین مثال‌ها در این مورد است.

 

سوفیا کاپولا: دخترانِ متمولِ دلرحم (گمگشتگی در ترجمه، ماری آنتوانت، در یک جایی)

 

دخترانِ متمول مغموم و دلرحم از موتیف‌های مشهور فیلم های دختر فرانسیس فورد کاپولای بزرگ است. اسکارلت جوهانسون در گمگشتگی در ترجمه و کریستین دانست در خودکشی باکره ها و ماری آنتوانت ایفاگر نقش چنین کاراکترهایی هستند.

 

ترنس مالیک: مردمانِ در علفزار (تمام فیلم‌هایش)

 

این یکی از مشهورترین موتیف‌های سینمای ترنس مالیک است. او فتیش غریبی به قرار دادن کاراکترهای فیلم هایش در درون یک علفزار بی انتها دارد. از همان اولین فیلم‌اش؛ برهوت تا خط قرمز باریک و درخت زندگی و به سوی شگفتی. کاراکترهای زائر فیلم های او در این علفزارها دراز می کشند، در آن راه می روند و لحظاتی پر احساس را تجربه می کنند. برای مالیک به عنوان فیلمسازی که طبیعت و زیبایی های مستقر در آن را می ستاید، چنین موتیفی چیزی‌ست شبیه به لینک شدن کاراکترهای آثارش به یک حقیقت ژرف و عمیق.

 

داریو آرجنتو: فیلم گرفتن از دخترش در وضعیت‌های سکسی (تروما، شبح اپرا، مادر اشک ها، دراکولای سه بعدی)

 

بازنمایی عقده‌ی الکترا در افراطی‌ترین شکل ممکن. آرجنتوی پدر به عنوان یکی از سردمداران سینمای جالوی ایتالیا وسواس بیمارگونه‌ای به ساختن موقعیت هایی دارد که در آن ها دخترش؛ آسیا آرجنتو مورد تعرض جنسی قرار می گیرد. در فیلم شبح اپرا این فتیش به اوج خود می رسد. آسیا در گفتگویی که در سال 2001 انجام داد اعتراف کرد که در جریان فیلمبرداری فیلم شبح اپرا بکارت خود را از دست داده است. "عقده‌ی الکترا یا اودیپ. نمی دانم پدرم درگیر کدامیک از این دو است! [...] پدرم نقش مادرانه در زندگی من ایفا کرده است. او برای من مادر بوده است در فیگور یک مرد." این را آسیا در طی همان مصاحبه می گوید.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر