نقش کاباره ولتر در تاریخ هنر و جنبش دادائیسم؛ گفت‌وگوی آلیستر سوک با آدریان نوتز

اثری از مارسل یانکو و شروع دادائیسم

جنبش دادائیسم صد و دو سال پیش در کاباره ولتر، قلب غوغای جنون آمیز شهر زوریخ زاده شد و هنر و فرهنگ از آن زمان به بعد دگرگون شد.


در سال ۱۹۱۶ هنرمند جوان رومانیایی به نام مارسل یانکو در تابلویی شبی را در یکی از کافه های شبانه شهر زوریخ به تصویر کشید. این تابلو گم شده ولی از روی چاپ نسخه عکسی آن روی کارت پستال می توان دید که این نقاشی صحنه پرآشوبی را در سبک کوبیسم اولیه به تصویر کشیده است.




در مرکز این تابلو گروهی از نمایشگران پیکر خود را به اشکال عجیب و زاویه دار غیرطبیعی درآورده اند. به نظر می رسد آنها با موسیقی پیانویی که در نزدیکی آنها قرار دارد می رقصند. نوازنده پیانو روی صندلی خود لم داده و اطرافیانش روی پیانو خم شده و به دکمه ها نگاه می کنند. تماشاچیان گروهی مست و پاتیل به نظر می رسند. گرداگرد میزهایی که در سالن چیده شده نشسته و درحال فریاد کشیدن، قهقه، هیاهیو و شکلک درآوردنند.

بالای آنها، روی صحنه، یک شمای ناشناخته شبیه اسکلت جمجمه، نقابی که احتمالا از هنر قبایل آفریقایی الهام گرفته، به جمعیت نگاه می کند. در کنار آن همچون پلاکاردی که در بالای سر نوازنده پیانو قرار گرفته باشد فقط یک کلمه "دادا" در تاریکی قابل خواندن است. دادا یا دادائیسم عنوان جنبش هنری انقلابی است که یک قرن پیش اروپا را شوکه کرد. این جنبش در همین کلوپ شبانه پر هیاهو در شهر زوریخ شروع شد که نام برنامه های سرگرم کننده خود را از تابلوی مارسل یانکو با عنوان کاباره ولتر به عاریه گرفته بود.



به گفته یکی از بنیانگذاران آن، شاعر آلمانی به نام هوگو بال (که در نقاشی یانکو به جای پیانیست نشسته است) مارسل یانکو در شب افتتاح کاباره ولتر در ۵ فوریه ۱۹۱۶ حاضر بود. هوگو بال در دفتر خاطراتش نوشت: "سالن پر بود." آنچه که آن شب اتفاق افتاد بدون تردید هنرمندان حاضر در میان تماشاچیان را به هیجان آورد چون هوگو بال به فاصله کوتاهی در دفتر خاطراتش افزود:"همگی تحت تاثیر یک سرخوشی غیرقابل توصیف قرار گرفتند. این کاباره کوچک از شلوغی در مرز انفجار است و به محل بازی احساسات دیوانه وار بدل خواهد شد."


تابلوی مارسل یانکو این "سرخوشی" و "احساسات دیوانه وار" را که در کاباره ولتر بر پا بود به خوبی تصویر کرده است.

 

اثری از مارسل یانکو

 

امروزه کاباره ولتر در همان ساختمان کوچکی در شهر زوریخ که فعالیت خود را شروع کرد هنوز هم به کارش ادامه می دهد. اوایل سال جاری به مناسبت صد سالگی جنبش دادائیسم برنامه های متنوع و جذابی بر پا کرد. اخیرا به آنجا رفتم و با آدریان نوتز مدیر کاباره ولتر صحبت کردم تا ببینم چطور این ساختمان کوچک و ساده قرون وسطایی در بخش قدیمی شهر زوریخ به محل تولد مهمترین جنبش هنری آوانگارد قرن بیستم بدل شد.



آدریان نوتز می گوید: "هوگو بال کارگردان تئاتر و فیلسوف بود که از مونیخ به سوئیس آمده بود." او همراه امی هنینگز، یک خواننده کاباره آمده بود که بعدا با هم ازدواج کردند. همچون بسیاری دیگر از هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران از جمله جیمز جویس، بال و هنینگز به این خاطر که سوئیس در سالهای تاریک جنگ جهانی اول محل امنی بود به این کشور مهاجرت کرده بودند.



هوگو بال نوشته بود: "سوئیس مثل یک قفس کوچک پرندگان در محاصره شیرهای غران است." امن بودن سوئیس در عین حال فعالان صلح طلب و سیاسی از جمله آنارشیست ها و سوسیالیست ها را به خود جلب کرده بود. به عنوان مثال لنین در آنطرف خیابان با فاصله کوتاهی از کاباره ولتر زندگی می کرد. به همین خاطر شهر زوریخ در دهه دوم قرن بیستم فضای چند فرهنگه و بازی داشت و صنعت پر رونق تفریحات نیز این حال و هوا را افزایش می داد.



در آغاز، بال و هنینگز در کاباره ها، تئاترها، کافه ها و کلوپ های متعدد شهر زوریخ کار می کردند که معمولا محل بحث و گفتگوهای آتشین بود. اوایل سال ۱۹۱۶ آنها به این نتیجه رسیدند که کاباره خود را باز کنند که بال امیدوار بود به "مرکز تفریحات هنرمندانه" بدل شود. محلی که انتخاب کردند اتاق پشتی و دنج یک رستوران عامه پسند در شماره یک خیابان اشپیگل گاسه بود.



هوگو بال در اطلاعیه مطبوعاتی اعلام کرد که "مهمانان هنرمند برای اجرای برنامه های موسیقی و قرائت متن در جلسات روزانه شرکت خواهند کرد." او برای آماده کردن سالن که گنجایش حداکثر پنجاه نفر را داشت برای شب افتتاح پوسترهای فوتوریستی به دیوارها نصب کرد. نام ولتر، نویسنده و اندیشمند فرانسوی قرن هجدهم را بر این کاباره گذاشتند.



مارسل یانکو از جمله افرادی بود که برای شب افتتاح به کاباره رفتند. دو تن از دوستانش از جمله تریستان تزارا، شاعر و تاجر رومانیایی که بعدها به یکی از چهره های مهم دادائیسم بدل شد، همراه او بودند.



تردیدی نیست که فضای آن شب اکنده از انرژی و انتظار بود. موفقیت کاباره باعث شد که هوگو بال در نامه ای خطاب به دوستش ریچارد هوئلسنبک شاعر و نوازنده آلمانی سازهای کوبه‌ای، پیشنهاد دهد تا سریع به زوریخ بیاید و به آنچه در حال وقوع است بپیوندد. کمتر از یک هفته بعد هوئلسنبک به زوریخ آمد. با توجه به برنامه هایی که دوستش در نظر داشت هوئلسنبک گفت که نواختن ریتم های آفریقایی با یک طبل بزرگ فضای کاباره را بهتر خواهد کرد.



همچون آتشی قوی، نور کاباره ولتر درخشان ولی کم دوام بود. هر هفته شش شب برنامه داشت ولی کار آن فقط تا تابستان سال ۱۹۱۶ ادامه پیدا کرد. در همان زمان کوتاه اسمش به نمادی برای اجرای برنامه های عجیب بدل شد. مارسل یانکو با الهام از فولکلور رومانی نقاب های وحشتناک و بدوی طراحی می کرد. هوگو بال آنها را "وحشت زمانه ما و برملا کننده پس زمینه رویدادهای اسفبار آن دوران" توصیف می کرد. خود بال "شعر صدا" (ابیاتی بدون کلمه) دکلمه می کرد که به نوعی رد کردن زبان متعارف بود. و کنسرت هایی اجرا می شد که در آن به جای ساز از ماشین تایپ، چنگک و در قابلمه استفاده می شد.



هانس آرپ هنرمند اهل آلزاس که با جنبش دادائیسم ارتباط بسیار نزدیکی داشت، یک شب معمولی کاباره ولتر را "غوغای جنون آمیز" توصیف کرده و نوشته است:"مردم اطراف ما دارند فریاد می کشند، قهقهه می زنند و شکلک درمی آورند. پاسخ ما آه عشق، رگبار سکسکه، شعر و صدای گاو است. تزارا باسن خود را مثل شکم رقصندگان شرقی می لرزاند. یانکو دارد یک ویلون نامرئی می نوازد و صداهای ناهنجار درمی آورد. بانو هنینگز با چهره ای مریم وار، حین رقص پاهایش را از هم گشوده است. هوئلسنبک بی وقفه بر طبل بزرگش می کوبد و بال با چهره رنگ پریده اش که به ارواح می ماند، با پیانو او را همراهی می کند . به ما عنوان افتخاری نهیلیست ها اعطا شد."



البته نمایشگران کاباره ولتر نام دیگری را ترجیح می دادند: دادائیست ها. احتمالا کلمه "دادا " در آوریل ۱۹۱۶ "کشف" شد. کشف این کلمه به اعضای گوناگون این محفل نسبت داده شده است. طبق یک روایت به طور خود به خودی و با فرو کردن چاقویی در یک فرهنگ لغت آلمانی - فرانسوی انتخاب شده است. (دادا در زبان فرانسوی کلمه ای است که کودکان برای اسب اسباب بازی به کار می برند) البته ممکن است نتیجه تکرار مکرر کلمه " دا ، دا!" توسط یانکو و تزارا باشد که در زبان رومانیایی به معنای "بله، بله" است.



نقطه اوج شب های کاباره ولتر برنامه ای بود که شب ۲۳ ژوئن ۱۹۱۶ اجرا شد. هوگو بال با لباسی فانتزی و از جنس مقوا روی صحنه ظاهر شد. او سپس با تقلید از موعظه کشیشان شروع کرد به زدن حرف های نامفهوم. و بالاخره در حالیکه بشدت عرق کرده بود دیگران او را ازروی صحنه پایین آوردند، به قول او همچون "اسقفی جادویی". عکسی که هوگو بال را در لباس عجیبش نشان می دهد از آن شب به جا مانده است.



چه چیزی این فعالیت های آنارشیستی و پر تب و تاب را به هم پیوند می داد؟ از یک جنبه دادائیست ها خیلی ساده می خواستند سنت های بورژوایی حاکم را که به اعتقاد آنها مسئول جنگ ویرانگر بود زیر حمله بگیرند.

 

کاباره ولتر



هانس آرپ نوشت:"در حالیکه توپخانه ها در دور دست می غریدند، ما با تمام وجود خود شعر گفتیم و شعر خواندیم." شوک و تحریک کردن و احتمالا لودگی، تقلید مسخره وار دیگران و نمایشگری افراطی ابزارهای رادیکال دادائیسم بودند.



اما آدریان نوتز می گوید:"یکی دیگر از جنبه های دادائیسم پیوند دادن سبک ها و رشته های گوناگون هنری بود. گردآوردن موسیقی، هنرهای بصری، رقص، شعر، شعر صدا و بیانیه ها در یک رویداد، در یک نمایش واحد." برای نوتز دادائیسم یک سبک هنری مشخص، فرضا مثل کوبیسم، با جنبه های زیبایی شناسی معینی نیست و بیشتر یک "منش" است. او می گوید:"ترجیح می دهم دادا را به عنوان زیر سئوال بردن چیزها و رفتن در میان چیزها تعریف کنم."


دییتر بوخهارت مورخ هنر با این تفسیر موافق است. او می گوید:"من ترجیح می دهم در مورد جنبه های زیباشناسی دادا صحبت نکنم چون دادا بسیار متنوع است." ولی می افزاید:"یکی از عوامل پیوند دهنده در هنرهای بصری و شعر کولاژ است."


این نکته بخصوص در آثار هنرمند آلمانی کورت شویترس بسیار مشهود است. او شیوه جدیدی از خلق تصویر را ابداع کرد که آن را به آلمانی "مرتس" می نامید. (از کلمه کومرتس گرفته شده و هنگام پیاده روی در زادگاهش شهر هانوفر آن را روی اعلامیه های تجاری پاره شده می دید.)



شویترس در سال ۱۹۱۸ با هانس آرپ در برلین آشنا شد. (آن دو بعدها دوستان نزدیکی شدند) کولاژهای موسوم به "مرتس" این هنرمند که در آن از قطعات پاره شده اعلامیه های تجاری که در اماکن عمومی پیدا می شد، مثل ته بلیط، استفاده می کرد، معمولا شاخه ای از هنر دادائیست تلقی می شوند.



هنرمندان دادائیست مثل شویترس را حتی می توان "ضد هنرمند" توصیف کرد، به این معنا که آنها آرزو داشتند نقاشی ها و روش های سنتی نقاشی را سر به نیست کنند. هانس آرپ که پس از به پایان رسیدن دوره اولیه و کوتاه دادائیسم در زوریخ پیشرفت زیادی کرد (این جنبش بعدها به نقاط دیگر اروپا مثل پاریس و برلین گسترش یافت) یک مثال خوب دیگری است.


او بسیاری از کمپوزیسیون های خود را با پاره کردن چهار ضلعی های نامنظم از روزنامه های تبلیغاتی، انداختن آنها روی زمین و بعد به هم چسباندن آنها درست در همان نقطه ای که روی زمین افتاده بودند "طراحی" می کرد.



دییتر بوخهارت می افزاید:"آنچه همه هنرمندان دادائیست را به یکدیگر پیوند می دهد این است که از تاریخ هنر سنتی کاملا گسستند و اساس هنر بعد از جنگ و تاریخ هنر معاصر را پایه ریزی کردند."



در حقیقت نداشتن حد و مرز مشخص در جنبش دادائیسم بود که تاثیر گذاری آن بر فرهنگ قرن بیستم را تضمین کرد. آدریان نوتز می گوید: "در عرصه هنر می توان میراث دادائیسم را در سورئالیسم، فلوکسوس، موقعیت گرایی و پانک دید. حتی 'نسل بیت' هم با دادائیسم بی ارتباط نبود. ولی دادائیسم به عنوان یک منش و طرز فکر فراتر از هنر است. تمامی نسل های نوجوانان از دادائیسم به عنوان ابزاری برای شورش و اعتراض استفاده می کنند." او با خنده می افزاید:"دادا تقریبا مثل یک مذهب است. آیا به دادا اعتقاد دارم؟ بله."

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر